.واگویه های تو ...

عزیزم از شکایت‌های زنانه‌ام دلخور نشو!
من که مثل تو بلد نیستم
وقتِ ناراحتی خودم را با ماشینم سرگرم کنم
و شیشه‌های تمیزش را دوباره برق بیندازم
من نمی‌توانم خودم را با دیدن یک مسابقه‌ی فوتبال آرام کنم
و طوری داد بزنم "گل" انگار هیچ کجای جهان هیچ اتفاقی نیفتاده!
من روزنامه نمی‌خوانم و خودم را
بی‌خیال ترین آدمِ دنیا نشان
نمی‌دهم …
سیگاری هم نیستم
تا تمام غصه‌هایم را در یک لحظه دود کنم،
من یک زنم …
فقط می‌توانم تمام اندوهم را یکجا جمع کنم؛
و با تو تقسیمش کنم!
اما عزیزم
تو از این شکایت‌های زنانه، ناراحت نشو،
چشمانت را ببند و فکر کن
دارم برایت چند بیت شعر عاشقانه می‌خوانم …