Faryad
۲۲۴ پست
۳۱۷ دنبال‌کننده
۱۵,۸۶۸ امتیاز
مرد

تصاویر اخیر

و ۸ کاربر دیگر بازنشر کرده‌اند.

 چه حس ِ مبهمی  است ...

                    وقتی می فهمی  ...

                    "  تو  "  ...

                    "  کسی  "   بوده ای  ...

                    چون  ...

                    کسی    "  نبوده  "  ...

                    و  "  تو  "  ...

                    فقط یک ضمیر بوده ای  ...

                    نا مخاطب ِ  حاضر ...

                    بدلی  نامتجانس  از ...

                    بی بدیلی اول شخص ِ غائب  ...

                    تا ...

                   قاعده ی ِ جمله نویسی  ...

                   در عبارتی عاشقانه ...

                   رعایت شده باشد ...


مشاهده ۲۸۳ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
میدونی داشتن سواد رابطه از کجا شروع میشه؟
از اونجایی که ممکنه با یه سری از دوستات، نزدیکات و یا حتی پارتنرت به مشکل بخوری و به هر دلیلی آدم‌های مهم زندگیت به غریبه تبدیل بشن ولی تو انقدر بزرگ شدی و اینو درک کردی که به حرمت روزهایی که خندیدید، گریه کردید و خاطره ساختین و بخشی از روزهای زندگی همو رقم زدید؛ پیش کسی تخریبش نمیکنی، ازش بد نمیگی، رازهاشو فاش نمیکنی و...
چون میدونی که یه زمانی باهات حالش خوبه و یه روزی انتخاب زندگیت بوده!

بازنشر کرده است.
 ‌‌من که میگم همه چیز توی یه جمله خلاصه میشه
" طرف باید اهلت باشه" !
خیلی حرف هست تو این یه جمله‌ی کوتاه..
اگه اهلت باشه یعنی میشناسه تورو
اگه تو رو بشناسه خوب بلده کجا صداشو بالاببره برات کجا پایین بیاره
چه حرفایی رو درِ گوشت بگه و چه حرفایی رو جار بزنه
اهلت باشه خوب میدونه چی حالتو خوب میکنه و چی بد
بلده کی باید دنیارو بخاطرت به هم بریزه و کی سرشو پایین بندازه و از کنار خیلی چیزا آروم بگذره
میدونه چه چیزایی رو باید به روت نیاره و حرفشم نزنه، چه چیزایی رو صاف تو چشات زُل بزنه و بگه
اهلت که باشه، اون سر دنیام که بره اهله...
اهلت نباشه، بغل دستتم نا اهله...
این روزا هر دوتا دستی رو که می‌بینم به هم قفلن، فقط یه چیز از خدا می‌خوام
"خدا دست هیچ اهلی رو تو دست نا اهلش نذاره"

بازنشر کرده است.
سرت را بالا بگیر
بگذار همه‌ی آدم‌هایی که دورت ایستاده‌اند و برای زمین خوردنت با هم شرط بسته‌اند وا بمانند از اینکه هنوز میخندی که هنوز جای دست‌هایت روی زانوهایت جا خشک میکند. و مصرّانه به همه‌ی بی‌مهری‌ها میخندی
سرت را بالا بگیر...
بگذر از تمام چاله‌های اشتباهی که پاهایت را آزردند. حرف‌هایی که دلت را شکستند، آدم‌هایی که نگاهشان از هزاران تیشه بر ریشه‌ات بدتر بودند.
خودت را ببخش.
برای همه‌ی روزهایی که با سادگیِ کامل خودت بودی، خودت ماندی و خودت خواهی ماند.
سرت را بالا بگیر.
این روزها تاوانِ لحظه‌های سنگینی است که هر دقیقه‌اش خودت را خرج کسانی کرده‌ای که منتظر بودند افتادنت را ببینند و بلند سوت بزنند و بلندتر برای شکستنت دست بزنند.
سرت را بالا بگیر....

مشاهده ۸ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
از یک‌جائی به بعد خستگی مفهوم و تجربه‌ای بالینی نیست. از یک‌جائی به بعد خستگی می‌شود یک ملغمه‌ی احساسی غریب و عمیق از کوفتگی و سکون و یآس و تردید و تشویش و هزار کوفت و زهرمار  ِ دیگر . می‌شود عُصاره‌ی تمام  تلخی‌های گذشته. می‌شود تصویر مدام و متحرّک از خاطراتی تیز، که می‌بُرند. اصلا می‌شود تکیه‌گاه ِ روزانه‌ی مرگ. مرگی ایستاده درکنار تو ، که به تو  لمَ می‌دهد، امّا نمی‌کُشد ...
بازنشر کرده است.
يكی هم پيدا شود اين روزها دستم را بگيرد و ببرد سفر يک جای برفی، بدونِ آفتاب،
دريا هم نداشت، نداشت
ولی جنگل باشد،
ببرد بِنشانَدم توی جنگل و برايم آواز بخواند و حرف بزند، از من نخواهد چيزی بگويم، نپرسد، بگذارد فقط گوش بدهم.
از پيچيدگی‌ها بگذرد، فيلسوف نباشد، متفكر نباشد، از زندگی روزمرّه اش بگويد، از خواب‌هايش، از آشپزی‌اش،
از قشنگترين آوازی كه شنيده، زيبا‌ترين آدمی كه ديده.
عصر‌های سفر برايم نانِ تازه بخرد و كنار گوجه و پنير و چای بگذارد، عكس نباشد، دوربين نباشد، لپ تاپ و موبايل و تلويزيون و روزنامه هم نباشد،
فقط موزيک باشد و سرما و مستی و پياده روی ... آتش ...!
آتش روشن كردن هم بلد باشد كه واويلا ...
بازنشر کرده است.
درهمه این سال‌ها هر کسی که باهام حرف زده و درددل کرده، یک چیز رو بیشتر از همه چیز فهمیدم. اینکه چه قدر دستمون به خون روح های همدیگه آلودس. چه قدر احساس کشته ایم. چه قدر همدیگه رو به انفرادی تنهایی فرستاده ایم. چه قدر خنجرهایمان رو از پشت تیزتر کرده ایم. و این روزها حرف های آدم ها چه قدر پرتر شده از این چه قدرها...
بازنشر کرده است.
سر ِ راه بوسه‌ای بر زمین افتاده. شاید از گوشه‌ی لبخند ِکسی. شاید از نگاه ِمادری . شاید از گونه‌ی کودک‌ی. آن را می‌بوسم و کناری می‌گذارم. گناه دارد. حتّی تکه‌ای از عشق باز هم هنوز عشق است ...
بازنشر کرده است.
شب شده(ام) . صدای گریه(ام) می‌آید . صدای جیرجیرک‌ها پشت ِ پنجره‌ای را که رو به تاریکی باز است پر کرده . شب که می‌شود جیرجیرک‌ها جیرجیر می‌کنند و آدم‌ها گریه . کسی چه می‌داند . شاید جیرجیرک‌ها هم دارند گریه می‌کنند . مثل ِ آدم‌هائی که شب‌ها گریه می‌کنند. شاید این صدای گریه‌ی جیرجیرک‌هاست که صدای جیرجیر می‌دهد . مثل گریه‌ی آدم‌ها که صدای هق‌هق می‌دهد . اصلا شاید جیرجیرک‌ها هم به آدم‌ها می‌گویند هق‌هق‌ک. کسی چه می‌داند. شاید جیرجیرک‌ها هم می‌دانند شب وقت گریه است . کسی چه می‌داند . کسی چه می‌داند ...
مشاهده ۴ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.


خیلی از ماها یه رفیق داریم جلوش خیلی خودمونیم، همه چیمونو می دونه، بهتر از همه مارو می شناسه، زشت ترین اداهارو باهاش درمیاریم، سوژه ترین عکسارو با گوشیش می گیریم، قهقهه می زنیم، راحت جلوش گریه می کنیم، زیاد تر از همه با اون می ریم بیرون، بهانه ی پیچوندنمونه، دیوونه بازی درمیاریم، توی چندش ترین و قشنگ ترین حالتا مارو می بینه، روش غیرت داریم، توی شرایط سخت و خوب باهامون بوده، همه ی کارامون با اونه، کنار هم برنامه می ریزیم، قهر می کنیم، به طرز فجیعی دعوا می کنیم، ولی دوباره آشتی می کنیم و مطمئنیم که هیچ وقت قرار نیست تنهامون بذاره و توی هر شرایطی کنارمونه. از همینجا می خوام بگم مرسی از وجودت. تو دوست من نیستی. تو خانواده منی.

بازنشر کرده است.


درست لحظه ای که یاد میگیری باید
برای خودت زندگی کنی نه حرف مردم
آن لحظه شاید بزرگترین درس زندگی‌ات را آموخته باشی،
زیرا در این جهان کمتر کسی برای خودش زندگی می‌کند،
اینجا همه درگیر اثبات خودشان به دیگران هستند،
درگیر اینکه مردم در مورد آنها چه فکر می‌کنند،
درگیر چون و چراهایی که تمام عمرشان را تباه می‌کند،
درگیر قضاوت‌هایی که اصلا به ما دخیل نیست،
درگیر حرف آدمهایی که اصلا زندگی ما برایشان مهم نیست،
این زندگی ماست!
اما ما آن را صرف اینکه می‌خواهیم چگونه بگذرانیم نمی‌کنیم،
بلکه آن را صرف اینکه آنها می‌خواهند چگونه باشیم، می‌کنیم.

مشاهده ۴ دیدگاه ارسالی ...
  • فاطی

    و باید یاد بگیریم ک بی اهمیت ترین چیز همون حرف مردمه
    شاید یه خورده ادم ب هم بریزه ولی اگه باز تونستی همونی ک خودت میخوای باشی اونم بی اهمیت ب حرف بقیه درسته

بازنشر کرده است.
تولید علم برای ملتی که شکم خالی
دارد، بیشترشبیه یک طنز است ...

زندگی با ارضاء نیازهای اولیه
انسان آغاز می شود،
با تولید ثروت ادامه پیدا می کند،
با تولید علم توسعه پیدا می کند،
و با تکیه به معنویت، غنی می شود.

این ترتیب را نمی شود به سادگی
تغییر داد؛ اما امروز، بخش عمده ای
از جامعه انسانی، ،
قربانی تفکری است که می کوشد
این مخروط را وارونه روی زمین قراردهد.

یعنی با معنویت آغاز کند،
با علم معنویت را تثبیت کند،
با ثروت از علم و معنویت دفاع کند
و در نهایت پس از مرگ، در بهشت
به ارضاء نیازهای اولیه خود بپردازد
بازنشر کرده است.


هر ویروسی برای آنکه خودش را تکثیر کند به بدنی محتاج است، به میزبانی که پذیرایش باشد. ویروس اگر بر در و دیوار بماند و کسی به او دست نزند، سرانجام از بین خواهد رفت.

هر رذیلتی نیز به بدنی محتاج است، به تنی که آن را در خود جا بدهد.

دروغ اگر روی زمین افتاده باشد و کسی آن را بر ندارد، خواهد مرد. اما دروغ را که در دهان می گذاری جان می گیرد؛ دروغ را که می گویی زنده می شود و خودش را می سازد و تکثیر می کند و سرایت می کند از این دهان به آن دهان.

حسادت هم همین است، خشمگینی و کینه ورزی و بدخواهی... هم همین است. همه شان بدن می خواهند، میزبان می خواهند.
آنها تنت را می خورند، روحت را می خورند، قلبت را می خورند، جانت را می خورند.
حالت خوش نیست؟
شاید که بیماری.
بدنت را نگاه کن، روحت را، جانت را، روانت را، قلبت را، ببین کدام رذیلت در تو جا خوش کرده است. ببین میزبان کدامینی ؟
خوب بودن همان عقلانیت است.
همان سلامت است.
خوب بودن این است که نگذاری رذیلت ها در تنت تکثیر شوند، این است که نگذاری روحت میزبان ناراستی ها باشد.
حالت خوب می شود اگر جانت مزرعه پلیدیها نباشد!

مشاهده ۱۷ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.


هیچ رابطه‌ای در دنیا تنها با یک دلخوری ساده در یک روز و زمان مشخص به پایان نمی‌رسد.

آدم‌ها تنها با یک اتفاق خسته نمی‌شوند.
با یک شکست نمی‌برند.
با یک نرسیدن کم نمی‌آوردند‌!
احساس ضعف، نا‌امیدی، تنفر چیزی نیست که تنها در عرض چند ساعت به وجود بیاید.

هیچ آدمی تنها با یک تلنگر نمی شکند.
تنها با یک ناملایمتی کاسه‌ی صبرش لبریزش نمی‌شود.
همه چیز کم‌کم به پایان نزدیک می‌شود.
با دلخوری های کوچک.
با رفتارهای به ظاهر بی‌اهمیت.
با خراش های جزیی.
با دل سردی‌های گاه و بی‌گاه...
آن وقت چشم هایمان را باز می کنیم و می بینیم تنها یک قدم تا پایان فاصله داریم.
تنها یک تکان ناچیز کافیست برای خراب کردن همه چیز.
تنها یک جرقه‌ی کوچک قدرت سوزاندن همه چیز را دارد.

تجربه و اتفاقی ما را به پایان می‌رساند که خیلی سخت‌تر از آن را پشت سر گذاشته‌ایم چون تنها یک قطره برای پر شدن ظرفیتمان جا داشته‌ایم.
کاش حواسمان به اتفاقات کوچک و به ظاهر کم اهمیت باشد.
گاهی همان اتفاق نقطه‌ی پایان آدم‌هاست.

بازنشر کرده است.


هنگامی که «یک نفر» دچارِ
تَوهُم می‌شود ، دیوانه‌اش می‌نامند .
هنگامی که «افراد بسیاری» دچار یک
تَوهُم می‌شوند ، مومن‌شان می‌نامند !


بازنشر کرده است.


آدم ها فقط آدم هستند
نه بیشتر نه کمتر !
اگر کمتر از چیزهایی که هستند
نگاهشان کنی انها را شکسته ای
اگر بیشتر از ان حسابشان کنی
انها تو را می شکنند
بین این آدمها فقط باید
عاقلانه زندگی کرد نه عاشقانه !!