دلِ یه دختر از بالهای شاپرک هم نازکتره
وقتی دلش میگیره و اشک توی چشمهای نازش جمع میشه، فقط و فقط به محبت نیاز داره...
شاید باهات قهرکنه، تندی کنه، یا که ناز کنه، ولی این رفتارها نشون دهنده این هست که؛ بمون، به حرفهام گوش بده، تنهام نذار... درکم کن...
فرقی نداره دوستشی یا عشقش، ولی این مهمه که بمونی و نذاری دلش تَرَک برداره و اشک از چشمهاش جاری بشه....
حق و حقوق یه زن فقط کار و جایگاه و... نیست...
گوش دادن به حرفهاش و درک کردنش، از مهمترین حقوقی هست که متاسفانه زیاد مورد توجه قرار نمیگیره...
یک نفر را توی زندگیتان راه بدهید که برای بودن و ماندنش نیازی نباشد دست به قد و قوارهاتان بزنید،
که نیازی نباشد برای راضی نگه داشتنش از رنگ مورد علاقه تا تفریحاتتان را عوض کنید
و بشوید یک آدمی که هیچ وقت نبودهاید...
کسی که قیچی دست گرفته و خودش قرار است طرز فکر و عقیده جدید بدوزد و تنتان کند را راه ندهید به خلوتتان؛
کسی که دنیایتان را رنگ دنیا خودش میکند
و از شما چیزی میسازد که میخواهد بعد مشغول دوست داشتن آن آدمی که خودش ساخته میشود...
یک نفر را انتخاب کنید که شما را با همین چهره و ظاهر بخواهد،
با همین رنگ مو و مدل چشم معمولی،
با همین لحن صحبت کردن و نوع زندگی...
یک نفر را بخواهید که شما را دوست داشته باشد
بخاطر آنچه که هستید
نه بخاطر آنچه که دوست دارد باشید.
تو حق نداری
عاشقِ کسی بمانی که سال هاست رفته
تو مالِ کسی نیستی که نیست
تو حق نداری اسمِ دردهای مزمنت را
عشق بگذاری
تو میتوانی مدیونِ زخمهایت باشی
اما محتاجِ آنکه زخمیَت کرده نه!
دست بردار
از این افسانههای بی سر و ته که به نامِ عشق
فرصتِ عشق را از تو میگیرد
آنکه تو را زخمیِ خود میخواهد آدمِ تو نیست
آدم نیست و تو سال هاست حوای بیآدمی
حواست نیست...
اگر موفق شدید به کسی خیانت کنید، آن شخص را احمق فرض نکنید؛ بلکه بدانید او خیلی بیشتر از آنچه لیاقت داشته اید ، به شما اعتماد کرده است.
انسان ها به میزان حقارتشان توهین میکنند!
به میزان فرهنگشان عشق میورزند!
و به میزان کمبودهایشان، آزارت میدهند!
هر چه حقیرتر باشند بیشتر توهین میکنند تا حقارتشان را جبران کنند!
هر چه فرهنگشان غنیتر باشد، بیشتر به دیگران عشق میدهند!
و هر چه هویتشان عمیقتر باشد
محترمانه تر رفتار میکنند!
به اندازه درکشان میفهمند و به اندازه شعورشان به باورها و حرفهایشان عمل میکنند ...
غم اگر به آنجا برسد که از چشمها خوانده شود دیگر نقطهی پایانی نخواهد داشت . هزار بار هم که نقطهی اشک در پایان آن بگذاری از سطر چشمها خواهد افتاد ...
کاش میشد پنجرهای را باز کرد و دل را تکاند توی باغچهای زیر آن. کاش گنجشکها از برچیدن انبوه ِ خرده دلتنگیها سیر میشدند . نه پنجرهای هست، نه باغچهای نه گنجشکی . انبوه ِ خرده دلتنگی امّا ...
چقدر هست، چقدر هست ...
گاهى پیش مى آید که ما در رابطه هایى قرار مى گیریم،
که دوسـت داشته نمیشویم!
آنطور که دوستش داریم،دوستمان ندارد...!
مثل اینکه در جاده اى قرار بگیرى که هـر چقدر قدم برمیدارى به مقصدت نمیرسى...!
اگر حس میکنید به اندازه کافى دوستتان ندارد، برای خود مدام دلیل نتراشید که اگر دوستم نداشت چرا فلان کار را کرد، یا فلان حرف را زد...
«قدر احساسات خود را بدانید!»
دوسـت داشتن به ادم عزت نفس میدهد،
حال خوب و ارامش را به زندگى ات مى آورد.!
هـر حسى
که عزت نفستان را از شما میگیرد،
اسمش عشق نیست!!!
قدر احساسى به اسم عشق و دوسـت داشتن که در وجودتان قرار دارد را بدانید.
«آن را خرج هـر انسانى نکنید!!
نه عمق اقیانوسها که نور شکسته باشد ، که تاریکترین جای جهان عمق چشمهای زنیست که غرورش شکسته باشد. نه قطب که زمین به نور تمایل نداشته باشد، که سردترین جای جهان، آغوش زنیست که به مرد تمایل نداشته باشد ...
تشویش از آنجایی به اندازهی تیر کشیدنِ روح دردناک میشود که نمیتوانی قبول کنی شرایطی که در آن گرفتار شدهای، امتحانِ روزگار برای سنجیدنِ تو باشد . که بعدها با سربلند بیرون آمدن از این امتحان نیروی حاکم بر طبیعت بهتو پاداش بدهد. پاداشی مثل محبّتِ دیگران. پاداشی مثل عزّتِ نفس. پاداشی مثل شیرینیِ امید. بلکه انگار این شرایط ، فقط تقاص گرفتن روزگار از توست . انتقامِ خدا . که نتیجه اش هیچ چیزی، هیچ چیزی جز تشدید ویرانگرِ حسِّ حقارت در تو نیست. و کیست که گذشتهای آلوده به ترس ِ تاوان نداشته باشد ... ؟
مثل مسافر و آب ...
صبحها زنی باید باشد که پشت ِ سر ِ مرد نگاه بریزد،
وگرنه مرد برنمیگردد . به خانه هم برگردد امّا به خودش برنمیگردد ...
زنها سختی زیاد میکشند امّا گاهی فکر میکنم خوش به حال زن . البته که فرق دارد . اینجا و آنجا کم و زیاد دارد . امّا اگر همهجا هم سختی میکشند امّا باز هم فکر میکنم خوش به حال زن .
زن ماهیت التیام دارد . ذاتش ملاطفت و التیام است . تنهائی زن را میرنجاند امّا زخم نمیزند. مگر میشود التیام را زخمی کرد؟!. میشود التیام را به رنج ِ تعویق انداخت اما نمیشود التیامبخشی را از التیام گرفت. انگار این لطافت ِ التیام همیشه به کمک ِ زن میآید . ولی مرد این طور نیست . تنهائی به مرد زخم میزند. این زخمخورده امّا هر چقدر هم متکی به خودش باشد باز نیازمند التیام است و چون از جنس ملاطفت نیست بدون زن ناقص است. ناقص است . میدانی؟. زن ِ تنها شاید کم باشد امّا مرد ِ تنها ناقص است. کم، کم است امّا کامل است ولی ناقص هر چقدر هم زیاد باشد باز ناقص است. برای همین است که زن به مرد اشتیاق دارد اما مرد به زن احتیاج. اشتیاق ِ زن برای تسرّیِ این کمال و احتیاج ِ مرد به تکمیل ِ این نقص ...
میافتی و بلند میشوی روی پا میایستی .دوباره میافتی و دوباره بلند میشوی روی پا میایستی . چند باره و دهباره . یکبار امّا میافتی و دیگر میافتی . پا داری امّا دیگر نا نداری . ایستادن پا نمیخواهد . نا میخواهد ...
زن انگار نه در جستوجوی تکیهگاه است نه به دنبال ِ پناه . نه سنگ ِ صبور میخواهد نه نازکِش . زنها عرصهی عاشقی میخواهند، عُرضه هم . عرصه اگر باشد، عُرضه هم ، زن از ترکه ساقهای تکیه میگیرد، پشت برگی پناه مییابد و تمام عاشقانههای دنیا را از بر میخواند ...
m͎a͎h͎y͎a͎
سلام گرامی دوست خوبم
دلتون شاد تنتون سلامت و خاطرتون آسوده
مهرتان مستدام ...
خواهش میکنم ممنونم از لطف شما
Faryad