💫
پنج اصل را در زندگیت به خاطر بسپار
غرور، مانع یادگیری
خودبزرگ بینی، مانع محبوبیت
کم رویی، مانع پیشرفت
خودشیفتگی ، مانع معاشرت
عادت کردن، مانع تغییر است
.
در دنیایی که همه سعی میکنند شبیه به هم باشند جسارت کن و متفاوت باش
و در زمانی که همه از هم تقلید میکنند جرات کن و متمایز باش
زندگی کوتاهتر از آن است که به تکرار و تقلید بگذرد.
سکوت در اثر بستن دهان نیست
در اثر باز کردن فکر است
👈 هر چه فکر شما بازتر باشد، سکوت شما بیشتر و هر چه فکر بسته تر، دهان بازتر❗️
✨خدا، خود سکوتی محض است
صدای خداوند سکوت است
در سکوت خلق میکند
در سکوت جوابت را میدهد
خدایا صدای افکار بعضی از آدمهایت را خاموش کن تا صدای تو را هم بشنوند،
آنقدر غرق در قضاوت هستند که فراموش کرده اند قاضی تویی ...
دلت را خانه ی مـا کن، مصفّـا کردنش با من
به ما درد دل افشا کن، مـداوا کردنش با من
اگر گم کردهای ای دل، کلید استجــابت را
بیا یک لحظه با ما باش، پیــدا کردنش با من
بیفشان قطره اشکی که من هستـم خریدارش
بیاور قطرهای اخــلاص، دریـا کردنش با من
اگر درها به رویت بسته شـد، دل بر مکن، بازآ
درِ این خانه دقالبـاب کُـــن، وا کردنش با من
به من گو حاجت خود را، اجـابت میکنم آنی
طلبکن آنچه میخواهی، مهیّـــا کردنش با من
بیا قبل از وقـوع مرگ روشـن کن حسابت را
بیاور نیک و بد را جمـع، منها کردنش با من
چو خوردی روزی امروز ما را شـکر نعمت کن
غم فردا مخور، تأمیــن فـــردا کردنش با من
به قـرآن آیهی رحمت فـراوان است ای انسان
بخوان این آیه را، تفسیر و معنا کردنش با من
اگر عمری گنـه کردی، مشو نومیــد از رحمت
تو توبه نامه را بنویس، امضـا کردنش با من
شاعر: ژولیده نیشابوری
.
دوچرخهی عمر در حال
رکاب زدن است
تا خط پایان
فاصلهای نیست
این شتاب عمر است که میگذرد...
قدر همدیگر رو بدونیم،
قبل از اینکه خیلی دیر بشه ...
به جمعه خوش آمدین
امروز روز مهربانى خداست
پنجره را بگشا بشنو
خدا صدایت میزند
بخند و لبخندت را به دیگران هدیه کن
که خدا مهربانی را دوست دارد
روز جمعه مبارک
🌟🌟🌟
آن خیابان خاکی
آن خانه قدیمی که دیوار آجری داشت
آن باغچه کوچک
آن پنجره که پرده ای با گلهای آبی داشت
در شهر بزرگ گم شده است.
شاید
آن مرد غریب
آن مرد که ترانه ای غمگین بر لب داشت
خاطره شب را هم با خود برد.
سعید سامانی نیا
🌻چقدر زیباست اين مطلب
چند مرتبه ارزش خوندن داره ...
سر تا پایم را خلاصه کنند
می شوم "مشتی خاک"
که ممکن بود "خشتی" باشد در دیوار یک خانه
یا "سنگی" در دامان یک کوه
یا قدری "سنگ ریزه" در انتهای یک اقیانوس
شاید "خاکی" از گلدان
یا حتی "غباری" بر پنجره
اما مرا از این میان برگزیدند :
برای" نهایت"
برای" شرافت"
برای" انسانیت"
و پروردگارم بزرگوارانه اجازه ام داد برای :
" نفس کشیدن "
" دیدن "
" شنیدن "
" فهمیدن "
و ارزنده ام کرد بابت نفسی که در من دمید
من منتخب گشته ام :
برای" قرب "
برای" رجعت "
برای" سعادت "
من مشتی از خاکم که خدایم اجازه ام داده:
به" انتخاب "
به" تغییر "
به" شوریدن "
به" محبت "
وای بر من اگر قدر ندانم !
°•♡•━━━❥🥀❥━━━•♡•°
Nikta NamAvar