حمید
۵۶۲ پست
۳ دنبال‌کننده
مرد

تصاویر اخیر

موردی برای نمایش وجود ندارد.
دیگر پذیرفتم که
تنهایی بدیهی است
حتی اگر ازآسمان آدم ببارد!
میان خودمان باشد
من هنوز
گاهی تورا
یواشکی
به خیالم می آورم
یک دل سیر میبوسمت
بعد میخابم...
شعرهایم
دوست دارند یکبار
تو را از نزدیک ببینند.
کاش می شد شبی
به خواب دفترم بیایی..

 
هنوز آنقدر خیال دارم تا ببافم
و سرمای زمستان را طی کنم!
دفتر خاطرات شاهد خوبی ست همیشه
برای رویاهایی که
نه می شود در رادیو فریاد زد
نه تیتر روزنامه ها را با آن پر کرد . . .!
تــو
دیگر
بدرد
دوست داشته شدن
نمیخوری
باید عاشقت شوم
من تو را دوست نمیدارم
اگر بگذاری...!
بیا
که بی تو به جان آمدم
ز تنهایی . . .
دیگر خاطره‌ها،
کفاف تنهایی‌هایم را نمی‌دهند
بیا...
گاهى دلت مى خواهد خودت را بغل كنى
كه بفهمى زنده اى
آدميست ديگر
با اين همه شلوغى دور و برش
شايد از تنهايى مرده باشد
با من به گذشته بیا..
دارم از حال می‌روم..!
حتی پرندگان هم
کمک می کنند
به همدیگر

بیا نزدیک
نزدیکتر
کمکم کن
ببوسمت
آهسته در گوشت بیا چیزی بگویم:
پیراهنم،پیراهنت را دوست دارد!
عالیجنابِ
شعر های مَن
حواست هست دلتنگم؟!
قول دادی بیایی اما نیامدی، و من عادتم شد کنار ساحل قدم بزنم سنگ جمع کنم برای پرنده‌ها دانه بریزم و خیال ببافم! حالا اندازه‌ی خانه‌ای که نداریم سنگ جمع کرده‌اَم، نمی‌آیی؟
کاش فکرِ تو هم
مثلِ خواب
هر شب از سرم می پرید...!