حمید
۵۶۲ پست
۳ دنبال‌کننده
مرد

تصاویر اخیر

موردی برای نمایش وجود ندارد.
کاش کسی بود
به آدم‌ها می‌فهماند
آمدن به ”پاهایشان“
بیشتر می‌آید..!
کاش پیدا بِشَوی
سخت تو را محتاجَم....
کاش همسرم بودی
و در
آشپزخانه ی کوچکمان
غذا کمی مى سوخت
شیر سر میرفت
یک بشقاب چینی مى شِکست!
یک لیوان کریستال هم
از همان فرانسوی های اصل!
من
مثل مردهای قدیم
داد میزدم:
حواست کجاست خانووم؟!
و تو
آرام و با لبخند مى گفتی:
به تو آقا
کاش
به تو دلبسته شدن
این همه اندوه نداشت...
بی خود منتظرت هستم
و هربار
که صدای به هم خوردن در را می شنوم !
از جا می پرم ...
بی خود دلم را خوش کرده ام
به پیراهنی مانده روی بند !

تو ناگهان رفتی
و بادها
هر روز هم که بیایند !
چیزهایی که برده اند را
هرگز برنمی گردانند ....
کاش میشد
برگردی....
دست نبودنت را بگیری
با خودت ببری!...
برای این همه تنهایی ،
ای کاش خدا کاری کند ...!
خلاصه همه بهانه ها این است
از یادم نمی روی...
چقدر

سخت است ... !

آرام کردن ...

دل بیقراری که ...

مدام تو را می خواهد !!...
حواسم به تو هست
که از من ... پرتی !!!
شازده کوچولو به سیاره دوم رفت. آنجا فقط یک پادشاه تنها زندگی میکرد.
بعد از ملاقاتی کوتاه , شازده کوچولو خواست که سیاره را ترک کند. 
اما فرمانروا که دلش میخواست او را نگه دارد گفت:
نرو, تورا وزیر دادگستری میکنیم.

شازده کوچولو گفت: اینجا کسی نیست که من او را محاکمه کنم 
فروانروا گفت: 
خب, خودت را محاکمه کن! این سخت ترین کار دنیاست! اینکه بتونی درباره خودت قضاوت درستی داشته باشی و عادلانه خودت رو محاکمه کنی...
با عجله راه میرفتم
که محکم به چیزی خوردم
"آدم" بود...!
منتظر بودم پرخاش کند
لبخند زد و رفت...

به گمانم "انسان" بود ...!
کاش بعضی ها
غریبه می ماندند ؛
آشنا که میشوند
چقدر غریبت میکنند ...
طرف دلتنگ...
همیشه ما بودیم...
تو همیشه شلخته ای
با آمدنت
دلم را به هم ریختی
با رفتنت
ذهنم را