رو پشت بوم داشتم ماهواره تنظیم میکردم مامان بزرگم داد
زد بدو بيا پايين که بسیج اومده !!!
هرچی بود و نبود ریختم تو حیاط خلوت پریدم پایین
میگم کوش،میگه اوناهاش،برای گوشیت بسیج اومده !!!
يكي بهم پيام داده جدیدا یه طورایی شدی...
میگم:چطوری؟
میگه:خوبم مرسی...!
دیروز یـارو تـو خیـابـون بـدو بـدو اومـد سمـتم یقـمو گـرفت گفـت:
مرتـیکه با زن من چیکـار داری؟؟!!
منـم گرخیـده بـودم هنـگ بودم گفـتم هیچـی بخـدا
گـفت:نمـیتونی ام کاری داشته باشـی!
چون مـن اصـلأ زن نـدارم!!!!
بـعد یکم مثل اسـب خندید رفـت
یکی باید باشه ک قلق آروم کردنتو بلد باشه ...
♡
♡
♡
♡
♡
♡
hozhabr
مهران