کافهـِ خیـٰالـ

دو فنجـان قـهوه سفـارش می دهم.. و بی محٰـابا دسـت های تو را می گیر.. بیشتر

کافهـِ خیـٰالـ
گوناگون
۳۵۷ پست
۲۹ مشترک
۱۴ پسند
عمومی

رتبه گروه

مبنای تعداد کاربر رتبه ۱۰۵
مبنای تعداد هوادار رتبه ۱۰۶
مبنای تعداد ارسال رتبه ۷۶
بازنشر کرده است.


ايـــنْ
هَــم شــُـد ;
حتمـاً
باز هَـم پُــشـتِ آن
گيــر كـَردِه اي...!
ميــْدانـي ،
كشيـدَن
دارَد ،
دلهُـــره از اينكِــه !..
امـّا چِـــشيدَنِ ايــن
ي ِ سَــرد اســتــ…!!
بَــعضي چيـــزهآ نَــبايَد از
بيوفتَــند.. !
چــون ديگــَـر گذَشتِــه را نَـدارَنـد!...
مَــن ;
از خيـــلي آمَـــدن ميتَــرسَـم..!
..
شـِـنيدم فَـــردا هـآ
اســتــ..!!
پَــس,
فَــردا
راسِ ساعَـتِ ..
هَــمآن ي هَــميشِـگي...
هَــــــــمآن !..
❤️ …


در شـــــب هایِ ســــرد

را آفتابـی در خونـم احـساس می‌کنـم.

| |

بازنشر کرده است.
فقط اونجا که معین زد میگه که :
آنقدر بیقرار تو هستم که حاضرم ،
با دیگران ببینمت اما ببینمت.. ( :

💔

بازنشر کرده است.
یه سوال ذهنمو مشغول کرده
چجوریه که رگتو میزنی ،میمیری
اما
دستت قطع میشه نمیمیری ؟
هن ؟
گربه سبزی میقولی ؟
یعنی الان با کی سرش تو آشغالاست ؟
مشاهده ۲۷ دیدگاه ارسالی ...
دیگه هیچی نمیتونه منو ناراحت کنه
چون تقریبا همه اتفاقا افتاده
خزان مسافتی از من بود

که در تَدارک رفتن بود

ولی همین که خزان می رفت

دوباره باز خزان می شد
.
دلم که ماه محالش را

به حال بدرقه می افتاد

جهان پر از چمدان می شد..

نئجه من سنی ایتیردیم !دا سنین تایین تاپیلماز..

بازنشر کرده است.

با صد هزار مردم تنهایی

بی صد هزار مردم تنهایی

امشب با هم فیلم می بینیم،
یک فیلم گریه دار که تو از بغل من تکان نخوری
و هی هق هق کنی و هی ببوسمت و قلقلکت بدهم و باز گریه ات بند نیاید.
امشب برایت شاملو می خوانم
که قول داده بودم
با هم مست می کنیم
با هم تانگو می رقصیم
با هم شام می خوریم ، شامی که من برایت پخته ام
بعد کنار هم دراز می‌کشیم
برایت شازده کوچولو می خوانم و آنجا که شازده دنبال دوست مار می گردد
با هم بغض می کنیم
بعد من تمام اندوهم نگاه می شود
و زل می زنم
به روی ماهت و با حسرت می گویم
نمی شود خیال نباشی..!؟
لابلای گریه ها می خندی
و می گویی نه
و می روی
و می روی و عذاب شب باز نازل می شود...!!
.

.
•حمید سلیمی
گفتم نیگا وقتی میخندی چه باهار میشه زمستون، نیگام کرد گفت خیلی دیوونه ای
خندیدیم دوتایی
سرمو گم کردم لای موهاش، گفتم بوی خرمالو میدی همیشه
گفت خرمالو دوست نداری که، گفتم بوش خوبه، بوت خوبه خرمالو.
چرخید چسبید به من
شب یعنی تو، یعنی هستی، یعنی بغلت کنم زیر گوشت بگم صاحب حسن لامصب من تویی. میخنده میگه پاییز هم رفت خل و چل
پس کی میخوای عاقل شی؟
گفتم عاقل شم دوسم نداری که
بعدشم پاییز نمیره که، هس

من و تو راه میفتیم میریم به زمستون
به برف و باد و سرما. هی دستات یخ میکنه، قایمشون میکنم تو دستام گرم میشی.
گفت آره شبا قشنگن، اما روزا چی؟
گفت روزا چی. ساکت شدم
دلم نیومد بگم روز و روزگار بی تو کوفتی میشه. دلم نیومد بگم روزا که تو نیستی برهوته
همش کوره تو سرم روشنه تو این سیاه زمستون. دلم نیومد بگم
کدوم روز آخه، کدوم خورشید.
خورشید تویی فقط، نباشی همه روزا شب سیاهن. دلم نیومد بگم...
بغلش کردم سفت، چشماشو بوسیدم
گفتم روزگارم باهار خواهد شد
خنده هایت اگر که برگردند. خندید
و رفت. ..
رفت و گم شد تو تاریکی،
ساکت وایسادم نیگا کردم به رفتنش.
یه گوشه واسش نوشتم چه کِیفی داره دوست داشتن تو.
مشاهده ۳ دیدگاه ارسالی ...

حسرتین یئنده،خیالدان آشدی ..

عاشق شدن مثلِ گوش دادن
به صدایِ پیانو توو یه کافه‌ی شلوغه!
اگه بخوای به اون صدای قشنگ گوش کنی
باید چشم‌هات را ببندی
و از همه‌ی صداها بگذری و نشنویشون،

بقیه‌ی صداها واست آزار دهنده می‌شه
صدای پچ‌پچِ مردم
صدای خنده‌ها،گریه‌ها،صدای به‌هَم خوردنِ فنجان‌ها
حتی صدای باد...

.
روزبه معین

قصّه بسیار قدیمی‌تر از این حرف‌هاست
این درهم تنیدگی
زیبایی، عشق و اندوه
هرجا که عشق به زیبایی در میان باشد
ناگزیر پای اندوه هم در بین است.
نمی‌شود دل به زیبایی داد
و رنج نکشید
که آن رنج نیز خود از جنس عشق و زیبایی است.
قصّه‌ای ساده به قدمت بشر.
تو زیبایی و من شیدا،
تو دوری و من محزون.
به وقت دلدادگی می‌فهمی
کنعان نه جایی در جغرافیا که
مختصاتی در جانِ آدمی ست.
رنج و اندوه همزاد عشقند ..
سرگردانی زیادتِ تنهایی ست، تنهایی زیادتِ رنج ...

تا وقت مرگ حوصله دارم برای تو ❤️


+

^یه فالگیر یه روز یه چیزایی گفت چقدر عین حرفاشی:*