گروه دوستان کلیکی ها

تا توانی دلی بدست اور دل شکستن هنر نمیباشد بیشتر

گروه دوستان کلیکی ها
گوناگون
۹۵۱ پست
۷۴ مشترک
۲۵ پسند
عمومی

رتبه گروه

مبنای تعداد کاربر رتبه ۴۲
مبنای تعداد هوادار رتبه ۵۷
مبنای تعداد ارسال رتبه ۵۰

گروه امروز فاقد فعالیت بوده است.

از چشم و دل مپرس که

در اولین نگاه شد

چشم من، خراب دل

و دل، خراب چشم
یا چشم بپوش

از من و از خویش برانم

یا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرم
این دنیا یکی برای موندن یکی برای رفتنه
صد هزاران دل فدا بادا دلی را کو ز عشق
هر کجا چشمیست بینا بارگاه عشق تو

هر کجا گوشیست والا، عاشق آواز توست
ای نور دل و دیده و جانم! چونی؟

وی آرزوی هر دو جهانم! چونی؟

من بی لب لعل تو چنانم که مپرس

تو بی رخ زرد من، ندانم چونی؟

تو سرنوشت منی از تو من کجا بگریزم

کجا رها شوم از این طلسم تا بگریزم

به جز تو نیست هر آن کس که دوست داشته بودم

اگر هر آینه سوی گذشته‌ها بگریزم

به هر کجا که روم آسمان من این است

سیاه مثل دو چشم تو، پس چرا بگریزم
گُلعِذاری ز گلستانِ جهان ما را بس

زین چمن سایهٔ آن سروِ روان ما را بس

من و همصحبتیِ اهلِ ریا دورَم باد

از گرانانِ جهان، رَطلِ گران ما را بس

قصرِ فردوس به پاداشِ عمل می‌بخشند

ما که رندیم و گدا، دیرِ مُغان ما را بس
پیری آن نیست که بر سر زند موی سفید
هر جوانی که به دل عشق ندارد پیر است
زندگی آب روانی است، روان می گذرد
هر چه تقدیر من و توست، همان می گذرد
تو را هیچ گاه آرزو نخواهم کرد !
تو را لحظه ای خواهم پذیرفت که خودت بیایی
نه با آرزوی من …
کاش می شد عشق را آغاز کرد
با هزاران گل یاس آن را ناز کرد
کاش می شد شیشه غم را شکست
دل به دست آورد نه این که دل شکست
دیده‌ام خورشید را در خواب، تعبیرش تویی
خواب دریا و شب مهتاب، تعبیرش تویی
در پیش رخ تو ماه را تاب کجاست
عشاق تو را به دیده در خواب کجاست
خورشید ز غیرتت چنین می‌گوید
کز آتش تو بسوختم آب کجاست
به کوی اهل دل مرا تو مست و شیدا کرده ای
------------**##**------------
کجا روم که چاره ساز ای خدا تویی
------------**##**------------
نیاز هر چه بی نیاز ای خدا تویی
------------**##**------------
سبب گر بسوزد مسبب تو هستی
------------**##**------------
سبب ساز این جهان تویی
کاش بارانی ببارد قلب ها را تر کند
بگذرد از هفت بند ما، صدا را تر کند
قطره قطره رقص گیرد روی چتر لحظه ها
رشته رشته مویرگ های هوا را تر کند
بشکند در هم طلسم کهنه ی این باغ را
شاخه های خشک و بی بار دعا را تر کند
کاش تا دل میگرفت و میشکست
دوست می آمد کنارش می نشست!
کاش میشد روی هر رنگین کمان
می نوشتم “مهربان “با من بمان!!!

کاش می شد قلب ها آباد بود
کینه و غم ها به دست باد بود

کاش می شد دل فراموشی نداشت