فصل برگریزان
۱,۸۷۴ پست
۸۲ مشترک
۷۵ پسند
عمومی

رتبه گروه

مبنای تعداد کاربر رتبه ۳۶
مبنای تعداد هوادار رتبه ۱۶
مبنای تعداد ارسال رتبه ۳۹

گروه امروز فاقد فعالیت بوده است.

کاربر فعال ماه مشخص نمی‌باشد.

پرندگان

به "برکه های آرام"

پناه می برند و انسانها

به "دل های پاک"

خوش به حال آنها که

مایه آرامش دیگرانند
دیدارت را
هرشب
به خواب می برم
کاش آمدنت
خواب نباشد..
شاعر به کی میگن؟
به هرکس که
موهاتو دیده توی دستِ باد ...
روی دیوار دلم
سایه ای از قامت توست
نازنینم دل من ،
منتظر رحمت توست
تو ز من ثانیه ای
دور شوی می شکنم
دلفریبی مکن ای ماه،
دلم خدمت توست
داشته هایم را که نگاه میکنم
تو را میبینم و
لبخندی،
که هرگز نداشتم...
به تاراج برده ای تمام حواسم را
می خندم تویــــــــــی
می گریم تویــــــــــی
می خوابم تویــــــــــی
انگار نقاشی ات را پشت پلکم کشیده اند!
اکنون
برایت مینوســـــیم
کاش میفهـــــمیدی
دلتنگی سخت است
ویران کرده ای
من آباد را
به عدالتِ جهان مشکوکم
دستانت دور
اما ...!
"نفس"ت جانِ من است ....!
دموکراسی یعنی
همیشه رای قلبم
بــه کنـگره ی
آغوش توست....
خیال خوب تو لبخند میشود به لبم،
وگرنه این منِ دیوانه غصه ها دارد...
موهایت را پاپیونی ببند
گیلاس ها شکوفه بزند
من برای خُل بازی های بعد لبخندت
جاااانم را می دهم
لبخندت بهشت کوچکی ست
که از سیر تا پیاز خوشبختی
را تفسیر می کند
و بوی عطر موهایت
هوش از سر لحظه هایم می پراند...
می خواهم این دلِ
بهانه گیر با نوازش" دستانِ"
تو آرام بگیرد "امشب"...
این منم چون اسیری به زیر تیغ اَبرویت...
حرف هایت را که میشنوم
بیشترعاشقت میشوم گوشم
جانم ، روانم ، آرام میگیرد
بیشتر مبتلا میشم کنارم که باشی
تمام دنیا کنار من است...
چیزی به من بگو
که فراتر از حرف باشد
و جانم را لمس کند !
چیزی بگو ،
مثلا بگو کنارت هستم ...
بازنشر کرده است.
میشود مثل تام وجری بود
جنگ کرد قهر کرد
ولی هیچ وقت حرف از جدایی نکرد....