فصل برگریزان

انتظار
برای شنیدن دوستت دارم
از زبان کسی که دوستش داری
زیباترین انتظار دنیاست
و من صبور
در این انتظار شیرین محال جان خواهم داد...

سقوط زیباست وقتی
که پرتگاهش آغوش تو باشد...

بار سفر را بسته بود...
خندید و بهم گفت :
باز هم برایم بنویس.
گفتم : چه؟!
گفت : خب یک شعر عاشقانه
گفتم : می دانی که چه کار سختی ازمن می خواهی؟
گفت :سخت؟
گفتم اره سخت
گفت نوشتن که سخت نیست
گفتم :اری سخت نیست ...اما از عشق نوشتن سخت هست...تازه شعر هم بلد نباشی
گفت:یعنی چه؟ پس این همه شعرچیست؟
گفتم :همه شعرهایم را...از درون چشمهایت و لبخندهایت پیدا می کردم
خندید و رفت...

تو نیمه ی
گمشده ی منی
همانی که
میتوانی
مرا زنده سازی
و هر بار
که از خودت برانی
بمیرانی

گفتمش
دوستت دارم
بی حد
بی تاب
مغرورتر از همیشه،
گفت:
میدانم
اینکه چیزتازه ای نیست.
میبینید
بازهم افاقه نکرد
باز هم نگفت دوستت دا رم...

فاصله که فقط مسافت و مقصد دور نیست
فاصله همین قلب توست
که دیگر نمی تپد برای من...

کویر لبهایم رالب های تو فقط آب حیات است....

من را بی تو توان مرور خاطره ی نیست...

تو تک ستاره آسمانم باش
من هم مشتری چشمک هایت...

چشات ستاره ی آسمان شب های من است...

غم عشق تو از شادی قشنگ است...

هوسِ تو را دارم
که دیوانه ام کنی با خواندن
یک شعر،
که مستم کنی با استکانی چای،
که خوشبختم کنی با یک
بوسه ی بی هوا ..!
فلسفه نبافم ...
هوسِ زندگی کرده ام با تو ..!
بگو ...
کنارت دقیقا کجاست ..؟!
که زندگی آنجا معنا میگیرد ..!
هوسِ کنار تو بودن دارم ... !

درد جانکاهم طبیبی بهر درمانی ندارد...

جنس آغوش تو
جنس خواب و رویاست...

وقتی پنجره را می‌گشایم
عطر وجود تو
همراه نسیم
آهسته وارد اطاق میشود
وقتی تنها میشوم
لحظه ها را
با یاد تو سر میکنم