ту ∂у
۱۳۸ پست
۴۱ دنبال‌کننده
۱,۳۵۵ امتیاز
مرد، مجرد

تصاویر اخیر

عواطفِ آدمی آشفته و مَغشوشند؛ ترکیبی از توده‌‌ای حس‌های گوناگون که قابل توجیه نیستند: واژه‌ها، که همواره زُمخت و عامیانه‌اند، می‌توانند نامی به آن‌ها بدهند اما هرگز نمی‌توانند آن‌ها را توصیف کنند

‹غم زمانه به پایان نمی‌رسد برخیز

به شوق یک نفس تازه در هوای بهار ..

   ساده لوحان همه را ، چون خودِشان میدانند

        با کسانی که که زُلالند زرنگی نکنید

        در نمازم خَمِ ابرویِ تو با یاد آمد
       حالتی رفت که محراب به فریاد آمد
    از من اکنون طمعِ صبر و دل و هوش مدار
        کان تحمّل که تو دیدی همه بر باد آمد

بازنشر کرده است.
در خلوتی چنان، که نگنجد کسی در آن
                یک‌بار خلوت خوش جانانم آرزوست ..

ما زمستان دیگری را سپری خواهیم کرد ..
با عصیان بزرگی که درون‌مان هست و تنها چیزی که گرم‌مان می‌دارد،
آتش مقدس امیدواریست!

همیشــه کسایــــی کـ از زنـان تعریف و تمجـید میکنن که بیشترین خیانت و پنهان سازی در حق خانوماشون انجام مـیدن ..
اون در جاهایی فهمیدم و دیدم ک بدور از زنانشون برای دخترای دیگ از لطافت و مهرشون سخن میگفتن ..
این بود جذابیت یک بلبل خوش سخـن که احساسات دختران قلقلکـ میداد بدور از همسرانشون که باید تنها مختص ب همسرانشون بود .. (:

کاسه صبرم در این لحظات ملکوتــــــی

{عيناها كأنهما في الحسن
آية تتلى على قوم ضلوا فاهتدو..!}
«چشمانش در زیبایی
همچو آیه‌ای است که
تلاوت میشود بر قومی گمراه
و هدایت می‌شوند..!»

وَهْ کهٖ جُدٰا نِمیٓشَوَدْ
                   نَقْشِ تُوُ
                           اَزْ خیٰالْ
                     مَنْ
                               

استوری هرکیو باز میکنی مشخصات فردی خودش نوشته ..
انگاری اومدی بازار برده فروشان مصر باستان ..
هیچکدومم قدشون از دو متر و نیم کمتر نیسا 😮

نقد عمرت ببرد غصّهٔ دنیا بگزاف

   گر شب و روز در این قصّهٔ مشکل باشی ..

مرا عهدیست با شادی، که شادی آنِ من باشد ..