beh-aghaei
۱,۰۶۰ پست
۱۱۱ دنبال‌کننده
۴,۵۶۶ امتیاز
مرد، مجرد
۱۳۵۷/۰۴/۱۵
ليسانس
کارمند
ايران، تهران
سربازی رفته ام
مسافرت
قد ۱۷۵، وزن ۷۵

تصاویر اخیر

‌‌‌

بچه که بودیم بارون همیشه
از آسمون میومد
حالا بارون از چشمامون میاد ...!

بچه بودیم همه چشمای
خیسمونو میدیدن
بزرگ شدیم، هیچ کس نمی بینه ...!

بچه بودیم تو جمع گریه میکردیم
بزرگ شدیم، توی خلوت ...!

بچه بودیم همه رو به اندازه
ده تا دوست داشتیم
بزرگ شدیم؛
بعضی هارو اصلا دوست نداریم
بعضی ها رو کم،
بعضی هارو هم بی نهایت ...!😔💔
‌‌‌

بخشیدن ڪسانی که از
آنها زخم خورده ایم
سخت ترین ڪار دنیاست

ولی تا زمانی که خاطرات
تلخ را زنده نگه داریم

رنگ آرامش را نخواهیم دید

گاه چشم ها را باید بست
و از کنار تمام بد بودنها گذشت !
‌‌‌

تکرار مسواک زدن در همه
شبها دندانها را سفید میکند

و تکرار خاطرات
در همه شبها موها را...

ﮔﺎﻫﯽ ﻋﻤﺮ ﺗﻠﻒ
می شوﺩﺑﻪ پاﯼ ﯾﮏ ﺍﺣﺴﺎﺱ…

گاﻫﯽ ﺍﺣﺴﺎﺱ
ﺗﻠﻒ می شود ﺑﻪ پای ﻋﻤﺮ !

ﻭ ﭼﻪ ﻋﺬﺍﺑﯽ می کشد ﮐﺴﯽ ﮐﻪ
ﻫﻢ ﻋﻤﺮﺵ ﺗﻠﻒ می شود ﻫﻢ ﺍﺣﺴﺎﺳﺶ..!
یادت باشه!
گذشته رو اگه به دوش بكشی
كمرت خم میشه
ولی اگه بذاری زیر پات
قدت بلند میشه ...👌
این مَردم اگه بارون بیاد؛ تومراسم خاکسپاریت شرکت نمیکنند؛ یه وقت موهاشون و لباساشون خیس نشه؛ بعدتونگران حرف این مَردمی..!
اما با هر دینی حساب میکنم حق با پوله؟
وپارتئ🌵
انصاف نباشد که من خسته رنجور
پروانه او باشم و او شمع جماعت

'سعدی'
زمین با ارزش خواهد شد

زمانی که مردم بفهمند

با ارزش ترین دین

انسانیت است ... ❤️🤍
حتی اگه بهترین آدم روی کره زمین باشی باز هم قرار نیست همه دوستت داشته باشن پس بجای تایید گرفتن از همه ، آدمایی رو کنارت نگه دار که هر چند تعدادشون کم اما بودناشون واقعی باشه...
‌‌‌

یـاد دارم کـه شبی همـدمِ پـروانـه شدم
فـارغ از زمـزمـهٔ مُطـرب و میخـانه شدم

همچو پروانه،پریشان شدم و خانه خراب
او چو ما گشته غـزلـخوان و پیِ بادهٔ ناب

پیرِ میخانه بگفتا: که غمت از سرِ چیست
گفتمش قصـهٔ ما و دلِ پـروانـه یکیست

هـر دو بـر کـوی نگاری نظـر انداخته ایم
هر دومان کرده وفا و بـه جفا ساخته ایم

شمعِ بی مهر و محبت دلِ پروانه شکست
یـارِ دیـوانـهٔ مـا رشتـهٔ پیمـان بگسست

دل ز بی مهـریِ یاران شده بیمار و پریش
غیرِ پروانه کسۍنیست بگویم غمِ خویش

خـرده بـر رهگـذرِ عـاشـق و دیوانه مگیر
سالیان است که او گشته پریشان و اسیر

حافظ ار پیـر شـد و رفـت ز میخانه برون
ما جوانیم و رویـم از درِ ایـن خانـه برون

حافــظ
مشاهده ۳ دیدگاه ارسالی ...
و ۱۷ کاربر دیگر بازنشر کرده‌اند.
🔥⛄️مردم هركدام آرزويی دارند...
🔥⛄️يكی مال می خواهد،
🔥⛄️يكی جمال،
🔥⛄️یکی طول عمر
🔥⛄️و ديگری افتخار...
🔥⛄️ولی به نظر من
🔥⛄️دوست خوب از تمام اينها بهتر است

🔥⛄️دوست عزیزم آرزو میکنم
🔥⛄️ازدنیا فقط و فقط عشق و خوبیهایش نصیبت شود

🌧🌈خبری در راه است
🌧🌈وخبر اینست که یلدا خانم
🌧🌈آخرین دختر آذر بانو نوه دختری حضرت پاییز قشنگ
🌧🌈دل سپرده به یکی ازپسران ننه سرمای بزرگ
🌧🌈کرده پیراهنی ازبرف به تن میرودخانه ی بخت

🌧🌈پیشاپیش يلدا تون مبارک اهالی ققنوس عشق
مشاهده ۱۶ دیدگاه ارسالی ...
قدیما قبرها و قلب ها،
فقط جای یک نفر بود...

قبرها که سه طبقه شد،
دیگه از قلب ها توقعی نیست!!!😔💔
‌‌‌‌‌

‏از يک سنی به بعد
با دقت به حركات پدر و مادرت نگاه می‌كنی
وقتی حرف می‌زنن با جون و دل می‌شينی پاى حرفاشون و به صداشون گوش می‌كنی
غرغر كردناى از سر نگرانيشون رو با لبخند گوش می‌كنی
و فقط ميگى چشم
اونجا همون لحظه‌ای هست كه سن خودتم رفته بالا
و تازه دارى قدر تک تک ثانیه‌های زندگی رو می‌فهمی
‌‌‌

📚داستان_کوتاه

"مراد،" ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﻫﺎﻟﯽ روستا ﺑﻪ "ﺻﺤﺮﺍ" ﺭﻓﺖ ﻭ در راه برگشت، به ﺷﺐ خورد و از قضا در تاریکی شب ﺣﯿﻮﺍﻧﯽ ﺑﻪ ﺍﻭ "ﺣﻤﻠﻪ" ﮐﺮﺩ.
ﭘﺲ ﺍﺯ ﯾﮏ "ﺩﺭﮔﯿﺮﯼ" ﺳﺨﺖ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺑﺮ ﺣﯿﻮﺍﻥ "ﻏﺎﻟﺐ ﺷﺪ" ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ "ﮐﺸﺖ" ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺟﺎ ﮐﻪ ﭘﻮﺳﺖ ﺣﯿﻮﺍﻥ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﯽ‌ﺭﺳﯿﺪ، ﺣﯿﻮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ "ﺩﻭﺵ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ" ﻭ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ "ﺁﺑﺎﺩﯼ" ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩ.

ﭘﺲ ﺍﺯ ﻭﺭﻭﺩ ﺑﻪ روستا، ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ‌ﺍﺵ ﺍﺯ "ﺑﺎﻻﯼ ﺑﺎﻡ" ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ:
«ﺁﻫﺎﯼ ﻣﺮﺩﻡ، مراد ﯾﮏ شیر ﺷﮑﺎﺭ ﮐﺮﺩﻩ!»

مراد ﺑﺎ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺍﺳﻢ "ﺷﯿﺮ"" ﻟﺮﺯﯾﺪ ﻭ ﻏﺶ ﮐﺮﺩ."
ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﻧﻤﯽ‌ﺩﺍﻧﺴﺖ ﺣﯿﻮﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺩﺭﮔﯿﺮ ﺷﺪﻩ ﺷﯿﺮ ﺑﻮﺩﻩ است.!

ﻭﻗﺘﯽ به هوش آمد از او پرسیدند:
«برای چه از حال رفتی؟»

مراد گفت:
«فکر کردم حیوانی که به من حمله کرده یک "سگ" است!»

مراد بیچاره ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﮐﻪ یک سگ به او حمله کرده است وگرنه ﻫﻤﺎﻥ ﺍﻭﻝ ﻏﺶ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺍﺣﺘﻤﺎﻝ ﺯﯾﺎﺩ "ﺧﻮﺭﺍﮎ ﺷﯿﺮ" ﻣﯽ‌ﺷﺪ.

* ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺍﺳﻢ ﯾﮏ ﻣﺸﮑﻞ ﺑﺘﺮﺳﯿﺪ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎ ﺁﻥ ﺑﺠﻨﮕﯿﺪ ﺍﺯ ﭘﺎ ﺩﺭﺗﺎﻥ ﻣﯽ‌ﺁﻭﺭﺩ. *
بازنشر کرده است.
‌‌‌‌

ﮐﺒﺮﻳﺖ ﻫﺎﻱ ﻧﻔﺮﻭﺧﺘﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﻣﻲﺧﻮﺭﺩ،،،
ﻣﺮﺩﻱ ﺧﻮﺭﺷﻴﺪ ﺭﺍ ﻣﻲ ﺧﺮﺩ ﺗﺎ ﺳﻴﮕﺎﺭﺵ ﺭﺍ ﺭﻭﺷﻦﮐﻨﺪ،،،

ﺍﺧﺘﻼﻑ ﻳﻌﻨﻲ
ﻣﺮﺩﻱ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﺟﺎﺭﻩ ﺧﺎﻧﻪ ، ﮐﻠﻴﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﻣﻲ ﻓﺮﻭﺷﺪ،،،
ﺯﻧﻲ ﺑﺮﺍﻱ ﺯﻳﺒﺎﻳﻲ ، ﮐﻠﻴﻪ ﻱ ﺑﺪﻧﺶ ﺭﺍ ﻋﻤﻞ میﮐﻨﺪ،،،

ﺩﻧﻴﺎﻱ ﻋﺠﻴﺒﻲ ﺷﺪﻩ،،،!!!

ﻳﮑﻲ ﭘﻮﻝ ﻫﺎﻳﺶ ﺭﺍ ﭘﺎﺭﻭ ﻣﻲ ﮐﻨﺪ،،،
ﻳﮑﻲ ﺍﺷﮏ ﻫﺎﻳﺶ ﺭﺍ ،،،