یک شاخه رز، یک شعر، یک لیوان چایی
آنقدر اینجا می نشینم تا بیایی
از بس که بعد از ظهرها فکر تو بودم
حالا شدم یک فرد مالیخولیایی!
بعد از تو خیلی زندگی خاکستری شد
رنگ روپوش بچه های ابتدایی
یک روز من را می کشی با چشمهایت
دنیا پر است از این رمان های جنایی
ای کاش می شد آخرش مال تو بودم
مثل تمام فیلمهای سینمایی!!
امسال هم تجدید چشمان تو هستم
می بینمت در امتحانات نهایی
می بینمت؟ اما نه! مدتهاست مانده است
یک شاخه رز... یک شعر... یک لیوان چایی
نوشته بود برایم:
خودت،
سه نقطه،
تمام."
نوشتمش که:
"دلم،
چون؟
چرا؟
چگونه؟
کدام؟ "
نوشته بود و نوشتم؛ نوشتن آسان است.
گذشته بود و گذشتم؛ گذشتن آسان نیست...
#یوسف#زمانی
گاهی وقتا که دلم میگیره از این آدما
دل به دریا میزنم تنهایی میشینم یه جا
زل میرنم به آسمونو تورو میکنم نگاه
آرامشی واسم بد نمیخوای واسم
توی این روزای سخت تویی که موندی بازم
این رفاقت بی ریا و صمیمیتو بنازم بنازم
من نفسم بند میاد نداشته باشم تورو
دستمو ول نکنی بگی که تنها برو
آخه از کجا بیارم یکی مثل تورو
عاشق نبودم و تو عاشقم کردی
واسه قلب عاشقم دوای هر دردی
هر موقع دلم گرفته بغلم کردی
یه روزی دوتا سیاستمدار میرن قهوه بخورن....
وقتی گارسون دوتا قهوه رو میاره یکی از سياستمدارا برای اینکه میزان موفقیت فکری که در سر دارد را بسنجد از گارسون میپرسه ما دو نفر قصد داریم کاری انجام بدهیم که برای انجام کار باید تعداد زیادی انسان و دوتا الاغ کشته شوند. گارسون بدون درنگ میپرسه حالا چرا دوتا الاغ؟مرد سياست مدار به دوست خودش میگه دیدی اگر دوتا الاغ اضافه کنیم دیگر کسی به مرگ انسان ها توجهی نخواهد کرد.
وقتی بهشت عزوجل اختراع شد
حوا که لب گشود عسل اختراع شد!
آهی کشید و آه دلش رفت و رفت و رفت!
تا هاله ای به دور زحل اختراع شد!
آدم نشسته بود، ولی واژه ای نداشت...
نزدیک ظهر بود ... غزل اختراع شد...
آدم که سعی کرد کمی منضبط شود
مفعول و فاعلات و فعل اختراع شد...
«یک دست جام باده و یک دست زلف یار»
اینگونه بود ها..! که بغل اختراع شد
شقایق تا تو را دیده،
چه غنچه کرده لب ها را
چه حرصی میخورم میبینم این فرصت طلب ها را!
شنیدم آسمان گفته:
شبیه توست خورشیدش
نمی بایست داد اصلا جواب بی ادب ها را!
تو از یک ماه کامل هم
برایم ماه تر هستی
چ فخری می فروشم من تمام نیمه شب ها را
شفا بخش است چشمانت،
لبت درمانگری حاذق
ببین بستند دکترهای بیچاره مطب ها را!
شکرپاشی نکن
با خنده های گاه و بی گاهت
شکستی ارج و قرب این عسل ها را، رطب ها را
امید دل،
قرار جان،
بقای عمر،
نور چشم...
درو کردی به تنهایی تمام این لقب ها را...
دختره ساعت ۳ شب پیام داده
میدونی جریان چیه؟؟؟؟
منم با استرس گفتم ن نمیدونم جریان چیههههههه؟؟!!!!!
نوشته : به مقدار الکتریسیته ایی ک از یک رسانا عبور میکند جریان میگویند!!
پ هشت سال دانشگاه رشته الکترونیک علاف بودی چی بهت یاد دادن ؟
دختره ی روانیییییی
لاله
حتما شیتم میشی کع🤧
سبحان
هااا😁