فقط تو در کوچه راه می روی
وقتی راه می روی
فقط تو روی صندلی می نشینی
وقتی می نشینی.
آب
فقط در لیوان تو زیاد است.
فقط
دست های تو دستبند دارند.
فقط
دهان تو
لب دارد و گرم است
فقط تو ظریف و زیبایی.
دیگران وقتی رفتند
دیگر نیستند
فقط تو نزدیکی، وقتی دوری...!!
در زلفِ چون کمندش
ای دل مپیچ کهآنجا
سرها بریده بینی
بیجرم و بیجنایت...
.
•حافظ
دلتنگى يك چيز غريبی است .
پيش از آن كه كسى را بشناسى وجود داره
هنوز نديدهاىش كه سر و كلهاش پيدا مىشه
در تمام اوقاتى كه با او هستى ادامه دارد.
دور كه مىشوى،
جدا كه مىشوى،
باز هم سر جايش مىماند.
شروع ندارد، تمامى هم ندارد.
اوجش؟ معلوم نمىكند.
گاهى وقتى
در دوردستترين نقطهى دنياست،
گاهى وقتى بى هيچ فاصلهاى به تو چسبيده است.
دلتنگى یک چيزِ غريبِ مزخرفى است..
طفلی حسن هرشب، توو خواب عزاداره
هی میگه دیوار و هی میگه گوشواره..
🖤🖤
السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الصِّدِّیقَةُ الشَّهِیدَةُ، الْمَكْسُورَةِ ضِلْعُهَا، الْمَظْلُومِ بَعْلُهَا، الْمَقْتُولِ وَلَدُها
#امام_زمان
#فاطمیه #ایام_فاطمیه
او میرود ..
فریاد می زنم: سنگ سرد شبها را چه باید کرد؟
تو اگر بودی چه می کردی؟
او رفته است..
هفتهی بعد باز دیدیمش
. گفتیم راستی اسمت چی بود؟
گفت
دلبر که جان فرسود از او.
گفتیم مگه تو هم بلدی؟
گفت اسممه.
رفت.
عین رفتن جان از بدن دیدم که
جانم میرود...
من بلد نیستم
"شبآشیان شبزده" صدات کنم،
یا حتی "چکاوک شکستهپر"؛
تو از چشمام بخون
که "رسیده ام به ناکجا"، بیا و "مرا به خانه ام ببر".
اُمـــیـد
و من به همه این ها که بر میگردم
میببنم چقدر شبیه من هستند
این ها همه من اند روی تمام صندلی ها
در تمام کافه ها
روی تمام برگها
این ها هه همه من اند
در تکاپوی خاطره ای از تو....!!
.