سلام...
میشود به رسمِ قدیم
برایت چند خط دلتنگی بنویسم
پست کنم به نشانی چشمهات؟

میشود به نام کوچک صدایم بزنی
جانم را جدا کنی از جهانِ نبودنت؟

میشود برایت بگویم
گلِ صد پرِ خاطراتی که با تو نداشته ام
کنارِ پنجره ای پشت به شباهنگام بهار
چهارزانو نشسته
با خودش فال می گیرد
یکی درمیان    دوستم دارد    ندارد؟!
تعبیرش را میدانی؟

میشود برایت بنویسم ما یک نفریم؟
خدا هم شاهد است
همان اولین غروب
توی پیراهنِ آغوشت
حوالی عطر لبخندهات
ته نشین شدم... 
نمیدانم چرا حواسِ پرت دنیا
به روی خودش نمی آورَد!

خودت بگو
اگر اینطور نیست
چرا تمام شهر
مرا به نامِ تو می شناسد؟!

چرا شعرهای من
به دنیا که می آیند
رنگ نگاه تو را پوشیده اند...؟!

میشود برایت بنویسم این روزها
هر بار نفس میکشم
دلم هزار مرتبه
برای بوسیدنت تنگ میشود...؟!

❤️
دیدگاه غیرفعال شده است.