دختر زیبای پاییز 2-32
مبارک باشه مریم خانم . مخ پسرمردم رو زدی .... خوشبخت بشی دختر
از کجا خبردار شده بودن، نمیدونستم ناراحت باشم یا خوشحال.
رسیدم اتاق دیدم جواد منتظره.
سلام صبح بخیر خوبی؟
سلام .قربونت تو خوبی؟ چه خبره اینجا!!!!!!!!!! بچه های شرکت از کجا خبر دارن؟!!!!!
فریدونی و حسین به همه گفتن که دیروز مراسم داشتیم
وااای جواد، حالا چیکار کنیم؟
هیچی عزیزم، خلاف که نکردم از عشقم خواستگاری کردم حالا نفهمن یکی دو هفته دیگه می فهمیدن. اینا رو بیخیال خودت خوبی مریم؟
نگرانم جواد. دلشوره دارم .
بعد رفتن ما چی شد کسی چیزی نگفت .
نه، منتظر خبر از سمت شما !
مریم مهم نیست بقیه چی میگن، من و تو مهم هستیم .حرف هیچکس برام مهم نیست من تا آخرش هستم
بعد دو روز، مامان جواد تماس گرفته بود با بابا و صحبت کرده بودن و مخالفت خودشو با این ازدواج گفته بود.
وقتی مامان بهم گفت نظر مامان جواد چیه، حس کردم یک سطل آب یخ پاشیدن روم. یخ زدم از اینهمه بی انصافی. مامان جواد میدونست چقدر دوسش دارم و چقدر وابسته و دلبسته جوادم . چرا مخالفت! چرا بی رحمی و بی انصافی اونم بخاطر چیز مزخرفی به نام دین و مذهب.