در کوچه باغ کلیکی..
من تورا... به تمام خیابان های این شهر قول داده بودم...که دست در دست تو قدمشان بزنم... تورا به کافه های تاریک حوالی دانشگاه قول داده بودم....که باهم قهوه ی تلخ بنوشیم و سر بر شانه ی هم بگذاریم.... به برف زمستان هم قول داده بودم روزی رد پاهای جفت رویشان جا بگذارم... باتــــو.... حالا اما من مانده ام و یک دنیا بدقــولی و شهــری که بی تــومرا نمی خــواهد....
*๑Khatereh๑*
من تورا...
به تمام خیابان های این شهر قول داده بودم...که دست در دست تو قدمشان بزنم...
تورا به کافه های تاریک حوالی دانشگاه قول داده بودم....که باهم قهوه ی تلخ بنوشیم و سر بر شانه ی هم بگذاریم....
به برف زمستان هم قول داده بودم روزی رد پاهای جفت رویشان جا بگذارم...
باتــــو....
حالا اما
من مانده ام و یک دنیا بدقــولی و شهــری که بی تــومرا نمی خــواهد....