تا میتوانم
به لبخندها وشیطنتهای دخترانهام
ادامه میدم…
هنوز…
هیچکس لیاقت خانوم شدنم را ندارد!
جانم فدای زلف تو آندم که پرسمت
کاین چیست موی بافته، گویی که دام تست
گفتم که دل از چنبر زلفت برهانم
ترسم نرهانم که شکن بر شکن است آن
هر که تشویش سر زلف پریشان تو دید
تا ابد از دل او فکر پریشان ننشست
هرچه آیینه به توصیف تو جان کند نشد
آه، تصویر تو هرگز به تو مانند نشد
گفتم از قصه عشقت گرهى باز کنم
به پریشانى گیسوى تو سوگند، نشد
فاضل نظری
هر صبح
دل خوشم
به نسیمی
از نفسهای تو
و دستانت
که آرام آرام
در لا به لای موهایم
به حرکت در میآید…
برای دیدن چشم هایت لحظه شماری می کنم.
یادم آمد هنـوز
شعــری برای موهای َت
تمــام نـکرده ام
هربار
در پریشــانی اش
خود گـم شــدم …
دلم گر قصه گوید، اینک آن گوش
لبم گر بوسه خواهد، این لب نوش
اگر شب زنده دارم، این سر زلف
چو خوابم در رباید، اینک آغوش
امید کرم زاده