مصطفی
۲۲ پست
۱۵۲ دنبال‌کننده
۲,۴۱۴ امتیاز
مرد
فوق ليسانس
تصویر و صدا بردار و تکنسین اتاق فرمان ، مشاور
دین اسلام
ايران، قم

تصاویر اخیر

بازنشر کرده است.
چشمه عشق که جوشید خدا لب تر کرد
بانی خلق جهان را نفس کوثر کرد

هر چه جوشید علی بود علی بود و خدا
نمک سفره این طایفه را حیدر کرد

جاری از دامن این چشمه فقط چشمه شده
چشمه هایی که زمین را زفلک برتر کرد

و خدا هر چه که جوشید از آن خیر کثیر
صورت و سیرت او را علی دیگر کرد

عالمی تشنه این طایفه چشمه شدند
کاش می شد ز غبار رهشان لب تر کرد

باز هم هر دو جهان نیز گرفتار شده
دومین چشمه از آن چشمه پسر دار شده

پسری که رخ او جلوه مولا دارد
پسری که نمک حضرت زهرا دارد

رخت میلاد تو را تا به شب دامادی
چه قدر پارچه پای تو بریدم پسرم
مشاهده ۸ دیدگاه ارسالی ...
یک نفس بی یار نتوانم نشست

بی رخ دلدار نتوانم نشست

از سر می می نخواهم خاستن

یک زمان هشیار نتوانم نشست

نور چشمم اوست من بی نور چشم

روی با دیوار نتوانم نشست

دیده را خواهم به نورش بر فروخت

یک نفس بی یار نتوانم نشست

من که از اطوار بیرون جسته ام

با چنین اطوار نتوانم نشست

من که دایم بلبل جان بوده ام

بی گل و گلزار نتوانم نشست

کار من پیوسته چون بی کار تست

بیش ازین بی کار نتوانم نشست

هر نفس خواهی تجلای دگر

زان که بی انوار نتوانم نشست

زان که یک دم در جهان جسم و جان

بی غم آن یار نتوانم نشست

شمس را هر لحظه می گوید بلند

بی اولی الا بصار نتوانم نشست

من هوای یار دارم بیش ازین

در غم اغیار نتوانم نشست
گفتم به می عشقت کردی تو گرفتارم

گفتی تو شدی شیدا اما ز تو بیزارم

گفتم که سپردم دل بر زلف تو میدانی؟

گفتی که خمش بنشین هرگز نشوی یارم

گفتم ز دو عالم من داغ تو به دل دارم

گفتی برو از پیشم دیگر مکن آزارم

گفتم چه به سر داری بردار از آن پرده

گفتی نشوی محرم پنهان کنم اسرارم

گفتم به که گویم من غم های درونم را

گفتی که برو با تو هرگز نبود کارم

گفتم ز کوی تو امید کرم دارم

گفتی که نبینی آن بر جان تو رحم آرم

گفتم که نگاهم کن شاید که شوم آرام

گفتی برو ای عاشق نفرت ز تو من دارم
شاعر به حیرت است تو را دید یا شنید
گفت از الست و قافیه قالو بلی شنید

صبح از مدینه خواند و شب از کربلا شنید
از یار آشنا سخن آشنا شنید

چشم تو بود روز ازل غمزه ساز شد
نورت ظهور کرد و ابو حمزه ساز شد

دست تو ربنای قنوت اجابت است
سجاده ی تو قبله ی اهل عبادت است

اشکت نزول آیه ی باران رحمت است
لبهای تو صحیفه ی عرفان و حکمت است

هرکس کلاس درس تو را مستعد شده ست
پای دعای خمسه عشر مجتهد شده ست

از بس به نام مادر تو ماه و سال ماست
آغشته با دعای تو رزق حلال ماست

شد مادرت عروس علی، خوش بحال ماست
ایرانی است مادر تو، این مدال ماست

ما را علی غلام حسینش خطاب کرد
از ما عروس فاطمه را انتخاب کرد

در شام، غیرِ بغض تو در سینه ها نبود
مسجد محلِّ رویش آیینه ها نبود

جز بوسه ی معاویه بر پینه ها نبود
منبر که جای بازی بوزینه ها نبود

منبر برای حج تو میقات عشق بود
حق با علی ست، خطبه ات اثبات عشق بود
مشاهده ۶ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
سالروز ولادت قمر منیر بنی‌هاشم حضرت عباس سلام الله علیه تهنیت باد

✅ قال الامام السجاد «صلوات‌الله‌علیه»:

«إِنَّ لِلْعَبَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مَنْزِلَةً يَغْبِطُهُ‏ بِهَا جَمِيعُ‏ الشُّهَدَاءِ يَوْمَ‏ الْقِيَامَةِ

براى عباس نزد خداى تبارك‌و‌تعالى مقامى است كه در قيامت همه شهداء بدان غبطه می‌خورند.»

📗 الأمالي(للصدوق)، ص: ۴۶۳
حیدری در خانه‌ی حیدر به دنیا آمده

یا که امشب حمزه‌ای دیگر به دنیا آمده

لرزه افتاده به جان دشمنان اهل بیت

حامی اولاد پیغمبر به دنیا آمده‌

ای فدائیان دربار حسین و مجتبی

چشمتان روشن که سر لشکر به دنیا آمده

ولادت حضرت ابوالفضل(ع) و روز جانباز مبارک باد.
با اجازه ز حضرت زهرا
اذن می‌خواهم از تو یا مولا

می‌روم تا خدا به آن بالا
تا بخوانم ز علم الاسماء

شاد و خرسند کل ارض و سماست
روز میلاد سید الشهداست

می‌نویسم به وسعت دنیا
جوهرم آب آبی دریا

دفترم شد تمام صحراها
تا نویسم به مدح آن آقا

با تو طی شد تمام روز و شبم
یا حسین است تا ابد به لبم

بر فراز است تا ابد علمت
بوسه ها می‌زنیم بر قدمت

زنده هستم زفیض دم به دمت
نام ما نیفتد از قلمت

بین سرها اگر سری داریم
به خدا خوب دلبری داریم
مشاهده ۱۰ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
ﺗﻮﻯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﻗﺎﺑﻞ ﭘﯿﺶﺑﯿﻨﯽ ﻧﯿﺴﺖ!
ﺍﯾﻨﻮ ﺗﻮ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻢ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ.
ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﯾﻪ ﺭﻭﺯﺍﯾﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺨﺖ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﻡ،
ﺍﺻﻼً ﻓﮑﺮ ﻧﻤﯿﮑﺮﺩﻡ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺗﻤﻮﻡ ﺑﺸﻪ، ﺍﻣﺎ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪ…
ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﯾﻪ ﺭﻭﺯﺍﯾﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺷﺎﺩﯼ ﮐﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺩﯾﮕﻪ ﺗﮑﺮﺍﺭ
ﻧﻤﯿﺸﻪ، ﺍﻣﺎ ﺑﻬﺘﺮﺵ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺷﺪ…
ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﻪ ﺁﺩﻣﯽ ﺍﻭﻣﺪ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﯿﻢ، ﮐﻪ ﻓﮑﺮ ﻧﻤﯿﮑﺮﺩﻡ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﻭﺟﻮﺩ
ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ،
ﺍﻣﺎ ﺑﺎ ﺭﻓﺘﻨﺶ ﺛﺎﺑﺖ ﮐﺮﺩ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﻩ، ﺍﻭﻧﻢ ﻧﻪ ﯾﮑﯽ، ﻧﻪ ﺩﻭ ﺗﺎ! ﺑﻠﮑﻪ ﺑﻪ ﺗﻌﺪﺍﺩ ﻣﻮﻫﺎﯼ ﺳﺮﻡ، ﺁﺩﻡ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﻩ!!!
ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﻭﺍﺳﻪ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻡ، ﮐﻪ ﺣﺘﯽ ﺍﺭﺯﺵ ﺍﺧﻢﮐﺮﺩﻥ ﻫﻢ
ﻧﺪﺍﺷﺖ..!!
ﻭ ﻭﺍﺳﻪ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﺧﻨﺪﯾﺪﻡ، ﮐﻪ ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﺩﺍﺭ ﻧﺒﻮﺩ، ﮐﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﺁﻭﺭ
ﻫﻢ ﺑﻮﺩ…!
ﯾﻪ ﻭﻗﺘﺎﯾﯽ ﮔﺬﺷﺖ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﯾﻪ ﻭﻗﺘﺎﯾﯽ ﮔﺬﺭ…
ﯾﻪ ﺭﻭﺯﺍﯾﯽ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﯾﻪ ﺭﻭﺯﺍﯾﯽ ﺭﻭ ﺳﭙﺮﯼ…
ﺑﺎﻻ ﻭ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺯﯾﺎﺩ ﺩﺍﺭﻩ ﺍﯾﻦ ﺯﻧﺪﮔﯽ،
ﺍﻣﺎ…
ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﺍﯾﻦ ﺭﻭ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﮐﻪ:
ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﻗﺎﺑﻞ ﭘﯿﺶﺑﯿﻨﯽ ﻧﯿﺴﺖ…
ﭘﺲ ﻭﻗﺘﯽ ﺷﺎﺩﯼ، ﺍﺯ ﺷﺎﺩﯾﺖ ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮ؛
ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﻏﻤﮕﯿﻨﯽ، ﺑﺪﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍﯼ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺧﻨﺪﻩ ﺗﻮ ﺭﺍﻩ ﺩﺍﺭﯼ…
ﭘﺲ ﻓﻘﻂ ﺷﺎﺩ ﺑﺎﺵ
ﻭ ﺍﻣﯿﺪﻭﺍﺭ…
بازنشر کرده است.
لمس کن کلماتی را
که برایت می نویسم
تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست…
تا بدانی نبودنت آزارم می دهد…
لمس کن نوشته هایی را
که لمس ناشدنیست و عریان…
که از قلبم بر قلم و کاغذ می چکد
لمس کن گونه هایم را
که خیس اشک است و پر شیار…
لمس کن لحظه هایم را…
تویی که می دانی من چگونه
عاشقت هستم٬
لمس کن این با تو نبودن ها را
لمس کن…
همیشه عاشقت میمانم
دوستت دارم ای بهترین بهانه ام
این چنین بر دلم افتاد ... به امّید خدا ...

... غم نخور ... می رسد امداد به امّید خدا

چه قدَر عقده در این سینه ی ما جمع شده

عقده ها می شود آزاد به امّید خدا

دل ما که به خدا تنگ شده، منتظریم

تا که از ما بکند یاد به امّید خدا

با دعای «فرج» و «ندبه» ی او مأنوسیم

کِی اثر می کند «اوراد» به امّید خدا ؟

باید از گندم بد بوی گنه دور شوم

تا شوم یار قلمداد به امّید خدا

گِره از کار گِره خورده ی ما باز شود

فرصتی می شود ایجاد به امّید خدا ...

... که به دست پسر فاطمه بوسه بزنیم

یک به یک با همه اولاد به امّید خدا

خبر آمدنش را همه جا پخش کنید

می رسد لحظه ی میعاد به امّید خدا

منتقم می رسد و روز ظهورش حتماً

می شود فاطمه دلشاد به امّید خدا

حرم خاکی خورشید و قمرهای بقیع

عاقبت می شود آباد به امّید خدا

مثل مشهد وسط صحن بقیع نصب کنیم ...

... دو سه تا پنجره فولاد به امّید خدا

لذتی دارد عجب تا که به ما می گوید:

آفرین! دست مریزاد! .... به امّید خدا ...

.... وعده ی بعدی ما «شارع بین الحرمین»

دم بگیریم همه با «لک لبّیک حسین»
مشاهده ۹ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
می‌خواستم با تنهایی کنار بیایم، دلم با تنهایی کنار نیامد
رفت تنهایی و جایش را به یک عشق آسمانی داد
شکست شیشه غمهایم و پر شد از شادی روزگارم
نه در رویاهایم تو را سوار بر اسب سفید می‌بینم نه مثل پرنده در آسمان‌ها
من تو را بی رویا همینجا در کنار خودم می‌بینم
نشسته‌ای روی پاهایم، خیلی خوب فهمیده‌ای که چقدر دوستت دارم
و بلند فریاد می‌زنی دوست داشتنت را
بی قید و شرط، بی منت، بدون خواهش، بدون التماس
من تو را دارم تو اینجا هستی دقیقا کنار من
چند لحظه به وسعت تمام لحظه‌ها، نگاهت می‌کنم و همین می‌شود که من تو را حس می‌کنم
یک احساس بی پایان که تو را در بر گرفته و درونم را از عطر حضور عاشقانه‌ات پر کرده
تویی قبله راز و نیازهایم، دستانت را به من سپرده‌ای و گرم شده دستهایم
تا همینجا همین خط، بگذار آخر خطمان را نشانت دهم
آخر خط ما یک نقطه چین بی پایان است …
می‌خواهم همه بدانند که عشقمان ابدی و جاودان است …
روز‌های زندگی‌ام گرم می‌گذرد با تو،به گرمای لحظه‌هایی که تو در آغوشمی
با تو گرم هستم و نمی‌سوزد عشقمان،‌ای خورشید خاموش نشدنی
همچو یک رود که آرام می‌گذرد،عشق ما نیز آرام می‌گذرد
و تویی سرچشمه زلال این دل،ساعت عشق‌ ما تمام لحظه‌های زندگی است
ثانیه‌هایی که پر از عطر و بوی عاشقیست‌
ای جان من
مهربانی و محبت‌هایت
وفاداری و عشق این روزهایت
امیدی است برای خوشبختی فردایت
می‌دانم همیشه همینگونه که هستی خواهی ماند
مثل یک گل به پاکی چشمهایت
به وسعت دنیای بی‌همتایت
هوای تو را می‌خواهم در این حال دلتنگی
امواجی از یاد تو را می‌خواهم
در دریای خاطره‌های به یادماندنی
هم نفس،ای که با تو یک نفس عاشقم
هم زبان،ای که با تو یک صدا برایت احساسات عاشقانه‌ام را می‌گویم
حرفی نمانده جز سکوت بین من و چشمانت
که در این سکوت می‌توان یک دنیا عشق را خواند
چه با شوق می‌خوانم چشمانت را
و چه عاشقانه گرفته‌ایم دست‌های یکدیگر را
گفتی دستهایم گرم است
گفتم عزیزم این چشم‌های تو است که مرا به آتش کشیده است
همه‌ دنیا فریاد عشق ما را شنیده است
هنوز هم نگاهم به نگاهت دوخته است
چقدر قلبت زیباست
چه بی انتهاست قصر عشق تو و من
هفتم امام شیعیان،موسی بن جعفر
زندانی آل نبی،سبط پیمبر
در کنج زندان،با حی سبحان
نالید و هر دم،گفتا به افغان

انا فتحنا لک فتحا مبینا

گفتا خدایا کنج این زندان افکارم
از زهر هارون رفته از کف اختیارم
در کنج زندان با حی سبحان
نالید و هر دم،گفتا به افغان

انا فتحنا لک فتحا مبینا

جرمم بود حق گوئی و ترویج دینم
هستم رضا در راه حق گر این چنینم
در کنج زندان،با حی سبحان
نالید و هر دم،گفتا به افغان

انا فتحنا لک فتحا مبینا

پایم اگر دبند و زنجیر خسان است
در راه حق این شیوه آزادگان است
در کنج زندان با حی سبحان
نالید و هر دم،گفتا به افغان

انا فتحنا لک فتحا مبینا

یا رب نجاتم ده ، از این زندان هارون
از ظلم و جور آن لعین،گشته دلم خون
در کنج زندان با حی سبحان
نالید و هر دم،گفتا به افغان

انا فتحنا لک فتحا مبینا
سر شب تا به سحر گوشه زندان چه کنم
دل آشفته چو گیسوی پریشان چه کنم

گاه پروانه صفت سوختم از هجر رضا
گاه چون شمع مرا سینه سوزان چه کنم

آرزویم به جهان دیدن روی پسر است
سوختم،سوختم از آتش هجران چه کنم؟

کنج زندان،بلا گشته ز هجران رضا
تیره روز من از شام غریبان چه کنم

نه رفیقی به جز از دانه زنجیر مرا
نه انیسی به جز از ناله و افغان چه کنم

به خدا دوری معصومه و هجران رضا
می کشد عاقبتم گوشه زندان چه کنم

از وطن کرده مرا دور،جفای هارون
من دل خسته سر گشته و حیران چه کنم

گلی از خار ندید،این همه آزار که من
دیدم از طعنه این مردم نادان چه کنم

سرنگو کاش شود خانه هارون پلید
که چنین کرد مرا بی سرو سامان چه کنم؟
نگرش درست نیمی از موفقیت است :
یکی میگفت شب فرا رسیده است، در
حالیکه دیگری میگفت, صبح در راه است
مشاهده ۳ دیدگاه ارسالی ...