_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_
🌞 طلوع صبحی دیگر از زندگی بر شما مبارک⭐ دلتان شاد 🌞 از غم ها آزاد 🌞 خانه امیدتان آباد🌞 زندگی تان بر وفق مراد🌞🍁 سلام 💃صبح پاییزیتون بخیر دوست عزیزم🍁🌞
به به سلام و درود خیلی متشکرم از لطفتون
دلتون شاد
عاقبتون آباد
هرچند، حال حنا هم از من بهتر نبود. اخه اونم وقتی نوزاد بود مامانش فوت شد و مامان من بهش شیر میداد. به قول خودش، برای بار دوم مادرشو از دست داده.
صدای عمو رو میشنیدم که داشت ازش میپرسید تونسته راضیم کنه یا ن! انگار حنا گوشیو از خودش دور کرده بود تا جوابشو بده. لابد دوباره نصف هیکل تپلشو هم از پنجره به بیرون آویزون کرده بود. طبق معمول! -آره الان حاضر میشه، آتیش کن آقبابا خان که اومدیم.
گوشه پرده رو کنار زدم و عمو رو دیدم ک ماشینو از پارکینگ خارج کرده بود، با لبخند دستی برام تکون داد و لب زد بیا پایین. -بدو نیلو. ما حاضریم،تو هم تا یه ربع دیگه پایین باش گل. بای
گوشی رو از کنار گوشم دور کردم. دوباره از پنجره به بیرون نگاهی انداختم. آفتاب طوری میتابید که انگار نه انگار تا یه ساعت پیش سیل از آسمون سرازیر شده بود. بی حوصله طبق روال این دوماه، لباس مشکیامو تنم کردم و از خونه زدم بیرون...
اُرکیـده (مدیر کافه کتاب للو و ایرمائو)
_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_
🌞 طلوع صبحی دیگر از زندگی بر شما مبارک⭐ دلتان شاد 🌞 از غم ها آزاد 🌞 خانه امیدتان آباد🌞 زندگی تان بر وفق مراد🌞🍁 سلام 💃صبح پاییزیتون بخیر دوست عزیزم🍁🌞
به به سلام و درود خیلی متشکرم از لطفتون
دلتون شاد
عاقبتون آباد
آرش ( گروه لاله های سرخ )
لینک