Book cafe

کافه کتاب للو و ایرمائو بیشتر

Book cafe
کتاب و مقالات
۲۱ پست
۳۷ مشترک
۱۸ پسند
عمومی

رتبه گروه

مبنای تعداد کاربر رتبه ۸۲
مبنای تعداد هوادار رتبه ۸۳
مبنای تعداد ارسال رتبه ۱۴۰

گروه امروز فاقد فعالیت بوده است.

کاربر فعال ماه مشخص نمی‌باشد.

بازنشر کرده است.
تو باغ پدربزرگ بشینی و با صدای پرنده‌ها رمان کلاسیک هم بخونی

بلندی های بادگیری📚
یک عاشقانه کلاسیک
اثر امیلی برونته
نشر افق
پر از توصیفات عالی و بیان جزئیات دلچسب


جمله مورد علاقم: او در باطن میتواند همانقدر که عاشق است، متنفر باشد، اما ابراز دوستی یا تنفر را نوعی گستاخی میداند. شاید دارم زیادی روی میکنم و ویژگی‌های خودم را دست و دلبازانه به او نسبت میدهم!

پ.ن: این گروه برای معرفی کتاب تشکیل شده!
کتاب‌ها و رمان‌هایی ک میخونید رو در این صفحه معرفی کنید تا ما هم بتونیم ازشون استفاده کنیم
ترجیحا عکس کتاب پست بشه و به همراه معرفی‌نامه، در صورت تمایل جمله‌ی مورد علاقه‌ تون از توی اون کتاب رو هم بنویسید!
مشاهده ۱۲ دیدگاه ارسالی ...
  • پریسان بانوو

    وااای چ خوب
    خیلی دوس دارم رمانای جین استینو بخونم
    همچنین کلیدر رو
    واقعا خوشحال میشیم ک عضو گروه بشین‌ و معرفی کنین کتابارو


    کلیدر خیلی سنگینه اگه با رمانا و طرز نوشتن دولت آبادی آشنا نباشی خسته میشی یه وقتا دو صفحه یه چیزی رو توصیف میکنه بهتره اول جای خالی سلوچ رو بخونی اونم قشنگه و سبک

  • اُرکیـده (مدیر کافه کتاب للو و ایرمائو)

    چشم حتما
    البته کتابای خواهران برونته هم همینه دیگه
    خیلی توصیف و جزئیات داره
    مخصوصا همین بلندهای بادگیر کلی کاراکتر داشت ک اوایلش یکم گیج میشدم
    ولی درکل اره تمرکز و آرامش میخواد خوندن اینطور رمانا

به اندازه سیگار بعد مستی زیبایی !
بازنشر کرده است.
لِیدیز اَند جنتلمِن
این شما و این بُرِش سوم از کتاب سردار جنگل، به قلم ابراهیم فخرایی
__________________

جنگلی ها، هدف مشترک خودشونو با این بیت شعر عنوان کرده بودند ؛
مورچگان را چو بُوَد اتفاق // شیرِ ژیان را بِدَرانند پوست

اندیشه جنگلی ها توو این یک بیت شعر خلاصه میشد؛
تَرک جان و تَرک مال و تَرک سر // در طریق عشق، اول-منزل است

همّت، شجاعت و جانبازی از صفات بارزشان بود

حالا این وسط، یک قُرُمساق بود به اسم رضا افشارکه رئیس اداره داراییِ گیلان بود! این دهن سرویس، بین جنگلی ها تفرقه ایجاد می‌کرد. مثلا به حاج احمد کَسمایی پول میداد، بعد لاژی بازی در می آوُرد میرفت میذاشت کَفِ دست میرزا کوچیک خان و راپورت میداد!

جنگلی ها یکسری خصوصیت خاص داشتند؛ تا وقتی اَجنبی ها رو از گیلان بیرون نندازند، نه از جنگل خارج میشدن، نه ریش و موهای سرشونو اصلاح می‌کردند. پشم و پیلی داشتند اییین هواعین من، موهای سرشون شده بود خَر-پُشته
  • حامد فدریکو سالواتوره

    ی کلاه نَمَدی به سر داشتن...
    ی ژاکت ضخمیم پشمی به تَن...
    چَموش به پا...(کفش چرمی از پوست گاومیش)
    اَزگیل در مُشت...
    داس به کمر...
    و تفنگ "حسن موسی" به دوش...

لِیدیز اَند جنتلمِن
این شما و این بُرِش دوم از کتاب سردار جنگل، به قلم ابراهیم فخرایی
__________________

میرزا کوچک خان، خودش نقل میکرد؛
روزی که بسیار دلتنگ بودم و به سرنوشت هموطنانم فکر میکردم، گِدایی آمد و از من کمک خواست.
من که مُفلِس تر از آن گِدا بودم و تَهِ جیبم، تار عنکبوت بسته بود و اصطلاحا " به آب دوغ بَخیه میزدم "، از آن گدا عذر خواهی کردم و کمک مالی به وِی را به وقتی دیگر موکول کردم.
اما گِدا، بسیار سِمِج بود و پا به پایَم می آمد و وِل-کُنِ معامله نبود.
در حالیکه من، حتی یک شاهی پول هم در جیب نداشتم.
اصرار و پُر روییِ گِدا و اینکه هیچ رقمه کوتاه نمی آمد و با صدا زدن های مُکرّر، خشم مرا بر انگیخت و باعث شد یک چَکِ افسری بخوابانم زیر گوشَش!
گویا گِدا که انتظارِ همین لحظه را می کِشید، با نوش جان کردن آن کِشیده ی آبدار، فی الفور نقش بر زمین شد و نفسش دیگر بالا نیامد و عمرش را داد به شما و همه ی ما! در دَم جان داد!

**ادامه کامنت
  • حامد فدریکو سالواتوره

    از مرگ گِدا متأثر شدم، اما بی معرفتی بود که خود را به شهربانی معرفی نکنم.
    خلاصه اعتراف کردم و خود را تسلیم رئیسِ شهربانی (یفرم) نمودم
    یفرم، که از این حرکتم، پَش*م هایَش ریخته بود، با عزّت و احترام مرا زندانی کرده بود و در طول مدت حبس هم، مرام گذاشت و نگذاشت آن داخل، بهم سخت بُگذرد.

    راستی بچه ها؛ امضای میرزا رو ببینید جالبه.
    نامه های میرزا، به اسم کوچک و سه خط مُوَرّب ختم میشد.

    جالبه بدونید چون خودم هم نمیدونستم؛ میرزا اصلا بابا نشده بود.
    فی الواقع، بچه هاش، همان نیّت ها و اندیشه های والای میرزا کوچک خان بودند که اون توانسته بود تربیت کند و پایمَردی و مقاومت را به آنها بیاموزَد💪

بازنشر کرده است.

خُب خُب خُب
لِیدیز اَند جنتلمِن
از امروز میخام بُرِشی از کتاب‌هایی که قرار ه بخونم ُ باهاتون share کنم

برای شروع، مطالعه کتاب سردار جنگل، به قلم ابراهیم فخرایی رو انتخاب کردم


__________________
* بُرِش اول:

اسم میرزا کوچک خان توو شناسنامه یونس بود...
خوش هیکل بود و قَوی-بُنیِه...
چشماش زاغ بود...
سیمایی مُتِبَسِّم و پیشانی یی باز و بازُوانی وَرزیده داشت...
مؤدب، متواضع، با عاطفه و خوش برخورد بود...💚
صریحُ اللهجه بود...
طرفدار عدل بود و حامی مظلوم...💚
در قیافه اش، جذبه ای بود که ب هر کس روبرو میشد محال بود مجذوب متانت و مَسحور بیاناتش نشود...💚
به اشعار فردوسی خیلی علاقه داشت...
این تک بیت از راقم مشهدی، مُدام وِرد زبانش بود؛
اگر چه فرش من از بوریا ست، طعنه مَزَن /// چرا گه خوابگَهِ شیر در نِیِستان است
بازنشر کرده است.
آنچه می‌توان از جک لندن در این کتاب آموخت، اینست که همه چی درون توست، شادی، غرور، دلیری، ذلت، خواری، پرواز، سقوط و همه‌ی این جهان، تو میتوانی انتخاب کنی که با کدام سبک، خوی و عادت به میان این جهانی بی‌گران بیایی و با آن بیآمیزی، البته محیط و شرایط هم نقش کلیدی خود را دارد


بازنشر کرده است.

بابا لنگ دراز
اثر بینظیر جین وبستر
نامه های یک دختر یتیم که تحت سرپرستی بابالنگ دراز (یک شخص ناشناس) از یتیم خونه به دانشکده فرستاده میشه تا ادامه تحصیل بده و نویسنده شه
این وسط دعوا میکنه
مطالعه مبکنه
پیشرفت میکنه
عاشق عموی دوستش میشه
با بابا لنگ دراز راجع بهش درد و دل میکنه
و در نهایت متوجه میشه ک بابا لنگ دراز عزیزش همون معشوقه‌ش هست!

من عاشق نامه هایی شدم ک برای بابا لنگ دراز مینویسه، لحن حرف زدنش، هر جمله ای ک میخونم صدای نازک یه دختر ک داره تند تند و با هیجان صحبت میکنه میاد تو سرم.

و واقعا به بابا لنگ دراز حسودیم میشه ک یه همچین موجودی رو تو زندگیش داشته ک انقدر براش شیرین زبونی کنه و از هر دری حرف بزنه و همیشه یه حرفی برای گفتن داشته باشه.

با خط ب خط این رمان خندیدم و یاد گرفتم!

پ.ن : ی بارون خیلی نانازی داره میباره
رو صندلی نشستم رو به رو خیایون
هوا سرده
از شیشه دارم بیرونو نگاه میکنم، نسکافه داغ میخورم و رمان بابالنگ دراز رو میخونم

اصن یه صفاییه ک نگم براتون
رمان طاعون
اثر آلبر کامو
خوانش : مهدی سلطانی (بازیگر)

خلاصه:
یه شهر با مردم بی‌احساس که زندگی براشون عادیه
تا اینکه شهر تل به تل پر میشه از موش هایی ک تلو تلو خوران توی سطح خیابونا میچرخن و درنهایت با پوزه های خونی میمیرن
و اینجاست ک طاعون شروع میشه
قرنطینه و دوری از عزیزان و بیماری و زجر و مرگ...
و در نهایت مردم یاد میگیرن برای پیروز شدن و زنده موندن باید متحد بشن، عشق بورزن و به هم کمک کنن!

مهمترین بخش مورد علاقه‌م در فصل اخرش بوده:
* در دنیای سیاست آدمای زیادی دیدم ک برای دیگران رنج میساختن تا خودشون گنج پیدا کنن
*بشر همیشه خواسته های گنگ و نامفهومی داره، روشن حرف نمیزنه، همین موضوع هم دلیل خیلی از فجایع شده!
من سعی میکنم همیشه روشن حرف بزنم
من میخوام با همه به صلح برسم

پ.ن: کلا ۵ فصل ۲۰-۳۰ دقیقه‌ای هست
از موسیقی متن و صداپیشگان فوق العاده‌ش هرچی بگم کم گفتم
در اپ castbox گوش کنید و لذت ببرید!

لینک
بازنشر کرده است.
اُرکیـده (مدیر کافه‌ کتا..
از قشنگیای شهر کتاب
تقدیم نازگلم
😍📚
مشاهده ۱۰ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
نام کتاب:بانوی قصه
نویسنده : beste
تعداد صفحات : 1494
ژانر : عاشقانه ، اجتماعی

خلاصه رمان :
همراز خواهری داشته که بخاطر شوهرخواهرش و جبروت خانواده شوهر میمیره..حالا سالها از اون زمان گذشته وهمراز در تلاش تا بچه های خواهرش را از جبروت اون خانواده رها کنه ..دراین راه عموی بچه ها مقابلش قرار میگیره..دونفرکه خاطره ی بدی ازهم درگذشته دارن از دو دنیای متفاوت…پسری مغرور وسرد درمقابل دختری لطیف وبی غل وغش…لحظه های حل شدن این تفاوت واختلاف اونقدر شیرین وقابل لمس شدنه که همتون لذت میبرید…پایان خوش

Pdfرمان درکتابخانه سایت موجودمیباشد
بازنشر کرده است.
رمان اسطوره پگاه (P*E*G*A*H)
عنوان : اسطوره
نویسنده : پگاه (P*E*G*A*H)
ژانر : عاشقانه

تیکه ایی از رمان
زیرباران … زیر شلاق های بی امان بهاره اش ایستادمو چشم دوختم به ماشینهای رنگارنگ و سرنشینهای از دنیا بی خبرشان! … دستم را به جایی بند کردم که مبادا بیفتمو بیش از این خرد شوم … بیش از این له شوم … بیش از این خراب شوم! صدای بوق ماشین ها مثل سوهان یا نه مثل تیغ یا نه از آن بدتر … مثل یک شمیشیر زهرآلود روحم را خراش میدادند!

سرم را به همان جایی که دستم بند بود و نمی دانستم کجاست تکیه دادم … آب از فرق سرم راه می گرفت! … از تیغه بینی ام فرو می چکید و تا زیر چانه ام راهش را باز می کرد … از آن به بعدش را نمی دانم به کجا می رفت …

Pdfرمان درکتابخونه سایت موجودمیباشد
بازنشر کرده است.
ارکیده عزیزم خانوم مدیر تولدت مبارک امیدوارم امسال سال تو باشه و به همه آرزوهات برسی
بازنشر کرده است.
مت هیگ در کتاب کتابخانه نیمه شب داستان دختری را روایت می‌کند که با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم می‌کند، اما با ورود به یک کتابخانۀ جادویی نگاهش به زندگی تغییر می‌کند. این رمان تکان‌دهنده و پرفروش در سال 2020 برنده جایزه گودریدز از نگاه مخاطبان شده است و از تأثیر انتخاب‌های کوچک و بزرگ در زندگی‌مان سخن می‌گوید.

یه تئوری خیلی قشنگی توی کتاب "کتابخانه نیمه شب" بود که میگه: «خدا جوریه که ما نمیتونیم ببینیمش یا درکش کنیم، برای همین به شکل کسی در می آد که توی زندگیمون به عنوان آدم خوبی میشناختیمش»
ولی این خیلی تئوری قشنگه ایه: ))))❤️

تو آدم روزهای منی
ᎷᏗᏒᎩᏗᎷ
بازنشر کرده است.
دنیای سوفی یه کتاب فلسفییه که رمان گونه نوشته شده که باید عمیق بخونین زمانی که کاری ندارید تا بتونید با تمرکز بخونید وگرنه گیج میشید خیلی دوسش داشتم امیدوارم شما هم بخونید



ویژگی مهم سقراط آن است که ظاهراً قصد نداشت به کسی چیزی بیاموزد.

برعکس، تظاهر میکرد دلش میخواهد از طرف مقابل خود چیز یاد بگیرد.

روش او در ابتدای گفت‌وگو بدین منوال بود که فقط سوال میکرد. انگار که هیچی راجع به موضوع نمیداند.

سپس در حین بحث و جدل معمولاً طرف مقابل را در وضعیتی قرار میداد که دچار تناقض در استدلال میشد و سرانجام درست را از نادرست تشخیص می‌داد.

📕
✍🏽
بازنشر کرده است.
این رمان بادبادک باز از جمله رمان هاییه که دوستش داشتم



همیشه داشتن و از دست دادن
به مراتب آدم را بیشتر ناراحت می‌کند
تا این که از اول نداشته باشی!

📕
✍🏻
مشاهده ۳ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
رمان کیمیاگر اثر پائولو کوئلیو، نویسنده مشهور برزیلی، از رمان‌های بسیار پرفروش دههٔ پایانی قرن بیستم جهان است. این کتاب در بیش از ۱۵۰ کشور دنیا منتشر و به بیش از ۵۲ زبان ترجمه شده‌است و تا کنون بیش از ۵۰ میلیون خرید داشته‌است.

اگر من بخشی از افسانه تو باشم
تو روزی به من باز خواهی گشت


زمانی که واقعا خواستار چیزی هستی، باید بدانی که این خواسته در ضمیر جهان متولد شده است و تو،
فقط مامور انجام دادنش بر روی زمین هستی.
حتی اگر فقط هوس سفر کردن باشد یا ازدواج با یک دختر بازرگان…یا جستجوی گنج.
روح دنیا از خوشبختی یا بدبختی هوس یا حسادت مردم انباشته است.
هیچ نیست مگر یک چیز: تکمیل «حدیث خویش» که آن هم، تنها اجبار انسان‌هاست.
وقتی خواستار چیزی هستی، همه جهان در تکاپوی آن است که تو به خواسته‌ات برسی