خاطره ازیک دانشجوی دانشگاه خارج از کشور :
در مقطع فوق ليسانس استادي داشتم كه بسيار با سواد و البته بد اخلاق بود.
يكي از دانشجويان که بسيار كم سواد و دير فهم و در عين حال جوان و جاه طلب ( به همه ميگفت دكتر ! تا خودش را دكتر صدا كنند) بود، با يك نمره مي توانست به معدل ١٤ برسد و برود برای پايان نامه.
استاد سالخورده ما به هيچ عنوان زير بار نمي رفت.
من عليرغم ميل باطني به سراغ اين استاد محترم رفتم و گفتم ايشان پسر خوبيست و فقير است و اينجا اجاره منزل ندارد( دانشگاه در محله گراني بود).
با همه احترامي كه ايشان براي من قائل بود حرفي زد كه بعدها عمق آنرا فهميدم.
ايشان فرمود:
تركيب بي سوادي و جاه طلبي و فقر
مي تواند فاجعه به پا كند
تو از كجا ميداني كه اين آدم در آينده به پست و مقام مهمي نرسد؟
بگذار تو و من عامل اين فاجعه نباشيم ...
آمدن، رفتن، دویدن
عشق ورزیدن
در غم انسان نشستن
پابه به پای شادمانی های مردم پای کوبیدن
کار کردن.. کار کردن.. آرمیدن
چشم انداز بیابان های خشک و تشنه را دیدن
از سبوی تازه آب پاک نوشیدن
هم نفس با بلبلان کوهی آواره خواندن
در تله افتاده آهو بچگان را شیر دادن
کار کردن.. کار کردن.. آرمیدن
یا شبی برفی پیش آتش ها نشستن
دل به رویاهای گرم شعله بستن
آری.. آری.. زندگی زیباست
زندگی آتشگهی دیرینه پا برجاست
گر بیفروزیش، رقص شعله اش در هر کران پیداست
ورنه خاموش است و خاموشی گناه ماست
تو زندگی آدمها همیشه مرزهای
باریکی وجود دارن
بین صراحت و بی ادبی،
بین احترام و چاپلوسی،
بین اعتماد به نفس و خودشیفتگی
این مرزها تعیین کننده بزرگی آدم هاست...
قدر آدمهائى که زود عصبی ميشوند را بدانيد؛
اينها همان لحظه داد ميزنند قرمز ميشوند
قلبشان درد ميگيرد دستانشان ميلرزد ..
ولی ...
ولی براى زمين زدن شما
هيچ نقشه ای نميکشند!
آنها تمام نقشه شان همان عصبانيت بوده
و تمام
آنهائى که زود عصبانی ميشوند
آدمهائى هستند که
رقيق ترين و پاک ترين وجدان را دارند...