به کسی عشق بورز که
لایق عشق تو باشد
نه تشنه عشق ...
چون تشنه عشق
روزی سیراب می شود
بگذار سر بــه سینه ی من در سکوت ، دوست
گاهی همین قشنگ ترین شکل گفت و گوست
بگذار دست های تـــو با گیسوان من
سربسته باز شرح دهند آنچه مو به موست
دلواپس قضاوت مردم نباش ، عشق
چیزی که دیر می برد از آدم آبروست!
آزار می رسانــم اگـــر خشمگیــن نشو
از دوستان هرآنچه به هم می رسد ، نکوست
من را مجال دلخوشی بیشتر نداد
ابری که آفتاب دمی در کنار اوست
آغــوش وا کن ابر! مرا در بغـل بگیــر!
بارانی ام شبیه بهاری که پیش روست
اینجا
حوالی نبودنت
تضاد عجیبی موج می زند
تو نیستی
من
لبریز از توام
"درد را از هر طرف خواندم ؛ عزیزم درد بود"
پشت خنجر خوردَنم از دستِ یک ؛ نامرد بود
درد دارد زندگی ؛ وقتی که میبینی به چَشم
مهرَبانی ؛ عاطفه ؛ از سینه امّا ؛ طرد بود
روزِگاری مهرَبانی قلبِ ما را می نواخت
بی مرامی جا نداشت ؛ آواره ای ولگرد بود
درد دارد ؛ از عزیزان زخم خوردن ؛ نازنین
می شود با اینهمه درد و ستم ؛ خونسرد بود
گشته ام بسیار دنبالِ جوانمردی ؛ ولی
رفته ؛ یا شاید شبیهِ سایه ای شبگرد بود
اگه كســـی وسـط
...is typing
ساكـت شـد
بدونيــد یه حرفيـو ريخــت
تـو دلـــــش...
دورت بگردم
خورشید کدام منظومه ای؟
که هیچ مداری برای داشتنت پیدا نمی کنم
ای که نزدیک تر از جانی و پنهان ز نِگه
هجر تو خوش ترم آید ز وصال دگران
- اقبال لاهوری
مطمئن باش که مهرت نرود از دل من
مگر آن روز که در خاک شود منزل من"
# حافظ
اونجا که صائب تبریزی میگه:
همه شب با دل
دیوانه خود در حرفم...
چه کنم ، جز دل خود
نامه بری نیست مرا...