دیگر توانی
برای جنگیدن نیست
دشمنان سرسختی دارم
توانم فقط
برای زنده ماندنست
و بس
کا اکبر
من از دنیای تو
هیچی ندانم
بجز انچه
تو گفتی
من بدانم
کا اکبر
از حدیث
عشق
چیزی نمیدانم
فقط
دل تو دلم نیس
از اون وقت
.........
کا اکبر
هر از گاه
اگاهم
اما
در کل
نااگاهم
چرا؟
کا اکبر
دگر
حاصل نمی دهد
عمرم
مگر
بارش کنی
بر جانم
به جنس
ان نوازشهایت
کا اکبر
از همه
تو بهتر میدانی
حال مرا
پس چرا خنده میزنی
بر احوال ما
کا اکبر
ندیده را
نشنیدم
هر انچه دیدم
باور ندارم
هر انچه
باورت نیس
نشنو!!!!
کا اکبر
طوفان خشمم
سکوتش را شکسته
نه به جسمم
نه به روحم
رحم می کند
خوشحال باش
انتقام تو را گرفتم
از خودم
کا اکبر
دنیا
همه اهست
دلم
بی تو
سیاهست
کا اکبر
نه دلیلی
واسه ماندن
نه صدایی
واسه خواندن
بس است
مرا
کا اکبر
زنم انزمان
مهر تاییدم
تو باشی
دل پیرم
کا اکبر
دنیای تو
ساده و بی غل و قشه
دنیای من
سرگشته
از حال خوشه
کا اکبر
دردم
به دلم گویم
تا جان
به لبش اید
کا اکبر
دست به عصا
که شدی
هوات داران
کا اکبر
☆افرا گلی☆
منم همینم
اکبر کا
خدا بهت قوت بده