درمدرسه ازمن پرسیدند وقتی بزرگ شدی میخواهی چکاره شوی؟
پاسخ دادم "خوشحال"
به من گفتند که سوال را درست متوجه نشده ای، در جواب گفتم شما زندگی رادرست متوجه نشده اید
جان_لنون
وُيتك؛ يك خرس قهوه اى ايرانى بود كه در جنگ جهانی دوم به ارتش لهستان خدمت میکرد! او به سربازان توپ و مهمات میرساند و حتی احترام نظامی هم به او آموزش داده شده بود! لهستانى ها در سال ١٩٤٢ او را از يك پسر بچه همدانى در ايران در ازای دو قوطی کنسرو خريدند
فرماندهی ارتش بهدنبال اطلاع از محبوبیت ویتک، تصویر خرسی که حامل یک گلوله توپ جنگی بود را به عنوان نماد گروهان ۲۲ توپخانه ارتش لهستان برگزید. پس از پایان جنگ جهانی دوم، تعدادی از سربازان این واحد و ویتک به اسکاتلند منتقل شده و در روستای هوتون مستقر شدند.
برای یادبود این خرس یک تندیس از او در اسکاتلند ساخته شده است.
تن پروری کلمه هراس انگیزی است. زیرا جامعهٔ دزدان و شیادان را به وجود می آورد و جهنمی میسازد به نام گرسنگی.
پس تنبلی مادر است و این مادر پسری دارد به نام دزدی، و دختری بنام گرسنگی...
بینوایان
ویکتور هوگو
از بچگی فکر میکردم مگر آدمها مجبورند با هم بجنگند و حالا میبینم بله . گاهی مجبورند ...
چون آنها که دستور جنگ را میدهند زیر باران نیستند.
میان گلولای نیستند و با فکر چشمان سبز ماریا نمیمیرند.
آنها در خانههای گرمشان نشستهاند. سیگار میکشند و دستور میدهند ... کاش اسلحهام را به سمت رئیسانی میگرفتم که در خانههای گرمشان نشستهاند. بچههایشان در استخر شنا میکنند و آنها با یک خودنویس گران، حکم مرگ هزاران همسر ماریاها را امضا میکنند. راحتتر از نوشتن یک سلام.
جنگ را شرورترین افراد برمی انگیزانند
و شریفترین افراد اداره میکنند.
آندره مالرو
نویسنده و سیاستمدار فرانسوی
گویند چون خزانه ی انوشیروان عادل را گشودند،
لوحی دیدند که پنج سطر بر آن نوشته شده بود؛
هر که مال ندارد،آبروی ندارد
هر که برادر ندارد،پشت ندارد
هر که زن ندارد،عیش ندارد
هر که فرزند ندارد،روشنی چشم ندارد
هر که این چهار ندارد،هیچ غم ندارد...!
عبید_زاکانی
مى خواهم در مورد اين تصوير با شما صحبت كنم كه شهرت جهانى پيدا كرده است، تصویر کودک نوازنده در حال گریه به عنوان یکی از احساسی ترین عکس های تاریخ معاصر طبقه بندی شد.
این عکس از یک پسر ١٢ ساله برزیلی به نام (دیگو فرازو تورکاتو) گرفته شده است، که در حال نواختن ویولن در مراسم تشییع
جنازه معلمش است که او را از محیط فقر و جنایت که در آن زندگی می کرد نجات داد. در تصویر بشریت با قویترین صدای دنیا صحبت میکند.
محبت و مهربانی را در کودک پرورش دهید تا بذر شفقت بکارید. و تنها در این صورت است که تمدنی بزرگ، ملتی بزرگ خواهیم ساخت.
ﺷﯿﺦ ﺑﻬﺎﯾﯽ "
خود گنه کاریم و از دنیا شکایت می کنيم!
غافل از خود، دیگری را هم قضاوت می کنيم!
کودکی جان می دهد از درد فقر و ما هنوز…
چشم می بندیم و هرشب خواب راحت می کنيم!
عمر کوتاه است و دنیا فانی و با این وجود…
ما به این دنیای فانی زود عادت می کنيم!
ما که بردیم آبرو از عشق، پس دیگر چرا…
عشق را با واژه هامان بی شرافت می کنيم؟
کاش پاسخ داشت این پرسش که ما در زندگی…
با همیم اما چرا احساس غربت می کنيم؟
شكسپیر میگه
اگه یه روزی فرزندی داشته باشم
بیشتر از هر اسباب بازی دیگه ای براش بادكنك میخرم!
بازی با بادكنك...
خیلی چیزها رو به بچه یاد میده؛
كه باید بزرگ باشه اما سبك
تا بتونه بالاتر بره...
بهش یاد میده؛
كه چیزای دوست داشتنی
میتونن توی یه لحظه
حتی بدون هیچ دلیلی
و بدون هیچ مقصری از بین برن...
پس نباید زیاد بهشون وابسته بشه!
ومهم تر از همه، بهش یاد میده؛
كه وقتی چیزی رو دوست داره
نباید اونقدر بهش نزدیك بشه
و بهش فشار بیاره
كه راه نفس كشیدنش رو ببنده
چون ممكنه
برای همیشه از دستش بده!
و اگه کسی رو دوس داشت...
رهاش نکنه ،چون ممکنه
دیگه نتونه به دستش بیاره!
چو اینکه وقتی یه نفر رو
خیلی واسه خودت بزرگ کنی
در اخر میترکه...
و تو صورت خودت میخوره!
میخوام ببینه ،بادکنک با این که
تمام زندگیش بسته به یه نخه
اما بازم توی هوا می رقصه!
افلاطون می گوید
اگر با دلت چیزی یا کسی را دوست داری
زیاد جدی نگیر ... چون ارزشی ندارد
زیرا کار دل دوست داشتن است
امااگر روزی با عقلت کسی را دوست داشتی
اگرعقلت عاشق شد
بدان که چیزی را تجربه میکنی
که اسمش عشق است
اﻓﺮﺍﺩﯼ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﺎ ﻫﻢ ﻋﻘﯿﺪﻩ ﻫﺴﺘﻨﺪ
ﺑﻪ ﻣﺎ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ
ﻭ ﺍﻓﺮﺍﺩﯼ ﮐﻪ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺑﺎ ﻋﻘﯿﺪﻩ ﯼ ﻣﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺩﺍﻧﺶ.
ﺁﺩﻣﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻟﺬﺕ ﺑﺮﺩﻥ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﺩﺍﻧﺶ .
روزی مبلغی جوان، هیزم شکنی را در
حال کار در جنگل می بیند و با فهمیدن
اینکه هیزم شکن در تمام عمر خود
حتی اسمی از عیسی نشنیده است، با خود می گوید: «عجب فرصتی است برای به دین آوردن این مرد!»
در اثنایی که هیزم شکن تمام روز به طور یکنواخت مشغول تکه کردن هیزم و حمل آنها با گاری بود، مبلغ جوان یک ریزصحبت می کرد، عاقبت از صحبت کردن باز می ایستد و می پرسد: «خب، حالا حاضری دین عیسی مسیح را بپذیری؟»
هیزم شکن پاسخ می دهد: «نمی دانم شما تمام روز درباره عیسی مسیح و اینکه وی در همه مشکلات زندگی به
یاری ما خواهد شتافت، حرف زدید،
اما خود شما هیچ کمکی به من نکردید.»
یکی شدن با منبع هستی،
مثل یک رقص دو نفره ست .
در رقص دو نفره شما چنان به فرد مقابلتون اعتماد دارید که فقط غرق نُتهای موسیقی میشوید ....
هنگامی که شروع به پایکوبی
و هم نوا شدن
با انرژی موجود در کائنات میکنید،
حیات شما به طور طبیعی
جریان مییابد و یک هم نوایی غیر
قابل باور شکل میگیرد ...
راه حلهای خالقانه نمود یافته
و در نهایت شما احساس آزادی و رهایی
میکنید....
گابریل_برن_استین
زندگی ریاضی است
پس بیاییم اعتماد را
در زاویه ی چشمانمان، جای دهیم
شادی را به توان برسانیم
غم و اندوه را تفریق کنیم
از کینه و نفرت جذر بگیریم
همدلی و دوستی را ضرب کنیم
و محیط و مساحت محبت را
در دایره ی قلب دیگران، بدست اوردیم
جان راکفلر میلیاردر معروف، درکودکی به مغازه ای رفت،
فروشنده از او خواست مشتى اجیل بردارد،
وقتی برنداشت فروشنده به او1مشت اجیل داد،
مادرش دلیل امتناع او را پرسید گفت:
مشت فروشنده بزرگتر بود!
ﭘﯿﺮﻣﺮدی ﺑﺎ ﻫﻤﺴﺮش در ﻓﻘﺮ زﯾﺎد زﻧﺪﮔﯽ میکردﻧﺪ. ﻫﻨﮕﺎم ﺧﻮاب، ﻫﻤﺴﺮ ﭘﯿﺮﻣﺮد از او ﺧﻮاﺳﺖ ﺗﺎ ﺷﺎﻧﻪای ﺑﺮای او ﺑﺨﺮد ﺗﺎ ﻣﻮﻫﺎﯾﺶ را ﺳﺮو ﺳﺎﻣﺎﻧﯽ ﺑﺪﻫﺪ. ﭘﯿﺮﻣﺮد ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺣﺰنآﻣﯿﺰ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮش ﮐﺮد و ﮔﻔﺖ ﮐﻪ نمیتواﻧﻢ ﺑﺨﺮم، ﺣﺘﯽ ﺑﻨﺪ ﺳﺎﻋﺘﻢ ﭘﺎرﻩ ﺷﺪﻩ و در ﺗﻮاﻧﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺗﺎ ﺑﻨﺪ ﺟﺪﯾﺪی ﺑﺮاﯾﺶ ﺑﮕﯿﺮم. ﭘﯿﺮزن ﻟﺒﺨﻨﺪی زد و ﺳﮑﻮت ﮐﺮد. ﭘﯿﺮﻣﺮد ﻓﺮدای آن روز ﺑﻌﺪ از ﺗﻤﺎم ﺷﺪن ﮐﺎرش ﺑﻪ ﺑﺎزار رﻓﺖ و ﺳﺎﻋﺖ ﺧﻮد را ﻓﺮوﺧﺖ و ﺷﺎﻧﻪای ﺑﺮای ﻫﻤﺴﺮش ﺧﺮﯾﺪ. وﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺎزﮔﺸﺖ، ﺷﺎﻧﻪ در دﺳﺖ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ دﯾﺪ ﮐﻪ ﻫﻤﺴﺮش ﻣﻮﻫﺎﯾﺶ را ﮐﻮﺗﺎﻩ ﮐﺮدﻩ اﺳﺖ و ﺑﻨﺪ ﺳﺎﻋﺖ ﻧﻮ ﺑﺮای او ﮔﺮﻓﺘﻪ اﺳﺖ؛ ﻣﺎت و ﻣﺒﻬﻮت اشکرﯾﺰان ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ را ﻧﮕﺎﻩ میکردﻧﺪ. اشکهاﯾﺸﺎن ﺑﺮای اﯾﻦ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﮐﺎرﺷﺎن ﻫﺪر رﻓﺘﻪ اﺳﺖ، ﺑﺮای اﯾﻦ ﺑﻮد ﮐﻪ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ را ﺑﻪ ﻫﻤﺎن اﻧﺪازﻩ دوﺳﺖ داﺷﺘﻨﺪ و ﻫﺮﮐﺪام به دﻧﺒﺎل ﺧﺸﻨﻮدی دﯾﮕﺮی ﺑﻮدﻧﺪ. ﺑﻪ ﯾﺎد داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﻢ اﮔﺮ ﮐﺴﯽ را دوﺳﺖ داری ﯾﺎ ﺷﺨﺼﯽ ﺗﻮ را دوﺳﺖ داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮای ﺧﺸﻨﻮد ﮐﺮدن او ﺳﻌﯽ و ﺗﻼش زﯾﺎدی اﻧﺠﺎم دﻫﯽ. ﻋﺸﻖ و ﻣﺤﺒﺖ ﺑﻪ ﺣﺮف ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ آن ﻋﻤﻞ ﮐﺮد.
به دام تعصبات نیفتید
که این زندگی نتیجهی تفکر
دیگران است
و اجازه ندهید
سر و صدای عقاید دیگران
صدای درون شما را خفه کند...
استیو جابز
❤ سکوت تنهایی ❤
لایکککک
sabamo
سپاس