دلم برای كودكى‌ام لک زده!
براى خيالِ راحتى كه
در دورانِ بى‌شيله پيلگى‌ها جا گذاشتم.
دلم براى اسباب‌بازى‌هاى شكسته...
براى بازى با بچه ها و خانه كودكى‌ام...
براى شعار قهر تا روز قيامتى كه
به دقيقه نمى كشيد و با آشتى گره مى‌خورد،
تنگ شده..!
براى بازى هفت سنگ
كه هميشه سنگ هفتم در دستم می‌ماند، تنگ شده!
حالا كه به آرزوى كودكى‌ام رسيده‌ام
و بزرگ شده‌ام،
هر روز هفت سنگ دلتنگى‌هايم را روى هم می‌چينم و
حسرت كودكى‌هايم را می‌بارم!