¸.•*¨ ¸.•*¨¸.•♥¸➷¸.•´.•¸.•*¨

مثل کسی که در تاریکی چاهی اسیر شده
محال است چشمانت را ببینم و زل نزم
به روشنای خورشید نگاهت
و ناخودآگاه همجون یوسف اسیر
دستانم به امید نجات از قعر تاریکی
به کمند گیسوانت چنگ نزنند
و تا رسیدن به ماه زیبای صورتت
امیدوار و عاشق تمنا نکنم تو را
وه؛
چه زیباست رسیدن به گونه هایی که
مست میکنند این دل بی تاب را از حضورت
و این تشنه ترین لبهای جهان
محال است که سیراب نکنند دل را از
بوسه ای که طعم زندگی میدهد ...

¸.•*¨ ¸.•*¨¸.•♥¸➷¸.•´.•¸.•*¨