گاهی دوستی از عشق قوی تره..
وقتایی که اونقدر بهت نزدیک شده که مطمئنی اگه یه روز خودتو گم کردی اون چشم بسته جای تورو بلده و پیدات میکنه؛
وقتی حوصله ی هیچکس و نداری اما حتی کنار اون آدم نشستن و هیچی نگفتن هم حالتو خوب ميكنه؛ وقتایی که مهم نیست دنیا چقدر جای کثیفیه چون تو آدمیو داری که بغلش نیلوفری تر از ابرای توی آسمونه؛
همونی که از گفتن غم و غصه هات بهش ترسی نداری، همونی که آهنگای همدیگرو از حفظین، همون چشمایی که دیدنشون میون جمعیت تورو همیشه سر ذوق میاره، همون!(:
دل میکَنی...
از آدما، از حس هایی که بهشون داشتی، از وقتایی که حالت از ته دل خوب بوده باهاشون.
دل کندن آسون نیستا؛ نه! مثل جون کندنه!
جدا از اون درد هایی که داری تو لحظه میکشی، دلتنگ هم هستی...!
با این حال، میتونه سخت تر از جون کندن باشه!
ولی اگه کندی، اگه از ته ریشهی اون دل رو برداشتی و رفتی، دیگه نمیتونی مثل قبل وصل کنی تیکه های دلت رو به هم...!
و اون موقع دیگه خیلی چیزا عوض شده!
خیلی چیزا.
درسته قلبم هنوز از دوست داشتنت دست برنداشته، مغزم از فکر کردن بهت کوتاه نمیاد، دستام واسه گرفتن دستات و بغل کردنت بی قراره ولی پاهام از دویدن دنبالت خسته شده.
این نامه فقط به رسم استقبال از تو است، برای اینکه به تو بگوید یک روز بدون تو روزیست که تمام نمیشود، شهریست بدون باغ، زمینیست بیآسمان...
و برای اینکه به تو بگوید هرگز هیچچیز ما را از هم جدا نخواهد کرد؛ در این دنیا، به هم گره خوردهایم.
شبخوش، قلبت را میبوسم.
فراموش نکن که آدمی در این جهان هست که همیشه و هرلحظه میتوانی پیش او برگردی.
روزی از ته قلبم تمام آنچه دارم و آنچه هستم را به تو بخشیدهام. تو قلبم را با خود خواهی داشت تا وقتی که من این جهان غریب را ترک بگویم، جهانی که دارد خستهام میکند. تنها امیدم این است که روزی تو بفهمی چقدر دوستت داشتهام...