شب همه بخیر
کی ها عاشق شدن حالا چه رسیدن بهش چه نرسیدن چه الان چه قدیم
چطوری عاشق شدید ؟؟؟چه حسی داشتید؟از کجا فهمیدید عاشق شدید؟
کلیشه ها و کپی پیست ها و نظرات شخصیتونونمیخوام .تجربه واقعیتونو باهم به اشتراک بزاریم
سلام
بچه ها کسی اینجا وکیل هست ؟؟
واقعا نیاز به راهنمایی دارم
وقتی بچه بودم پنجره اتاقم باز بود یک پروانه خشگل با بال های ابی وزرد وارد اتاق شد.کلی ذوق کردم دنبال پروانه دویدم از این ور خونه به اونور . پروانه موندگار شد منم خوشحال که پروانه خودمه بهش میگفتم آبرنگ پنجره اتاق هم باز بود حتی شب وقتی سردممیشد نمیبستم شاید ابرنگ دلش بخواهد بره بیرون دلش نگیره .حتی ترس از سوسک که بیاد تو هم گذاشتم کنار به خاطر آبرنگ دو سه روز اومد و رفت ابرنگ ما حتی یک روز با یک پروانه کوچیک سفید خال خالی اومد خوشحال شدم که ابرنگ دوستشم اورده مهمونی پیش ما .اما فردای اون روز صبح چشمموباز کرد گفتم سلام ابرنگ ولی روی پرده اتاق دیگه ابرنگوندیدم تا شب منتظرش بودم نیومد فردا وپس فرداش هم نیومد چند روز غذا نخوردم منتظرش بودم تا مامانم اومد گفت پروانه ها مهاجرت میکنن دوباره تابستون دیگه برمیگرده وقتی هواگرم بشه .میموند میمرد .منم باورم شد تا سال بعد منتظرش شدم.کل تابستون سال بعد پنجره اتاقم باز بود برای اومدن ابرنگ حتی چند بار پروانه های دیگه رو گرفتم توشیشه پشت پنجره شاید ابرنگ برای نجات دوستاش بیاد اما نیومد وناچار ولشون کردم .خلاصه آبرنگ زندگی ادم هانباشیم
امشب نميدونم چرا ياده حيواناتي كه تو بچگي ناخواسته اذيتشون كردم افتادم
قبل جيرجيركم كه فرار كرد به گفته مادر يك روز يك جوجه گنجشك روزمين بود بالا ستونو ديدم لونه اش بود رفتم نردبان اوردم رفتم بالا گذاشتم تو لونه اش و بعد چند ساعت برگشتم خوشحال كه فتح و فتوحات داشتم پرنده نجات دادمو از دور ببينم ديدم باز بيرون لونه است ودوباره برگردوندمش وباز بيرون ديدمش ساعت بعد داداشم گفت چون با دست گذاشتيش جوجه بوي ادم گرفته مادر از لونه ميندازتش بيرون منم اوردم ناچار خونه فقط هفت سال داشتم مراقبش بودم كرم مياوردم براش و…يك روز اومدم اتاق نبود مامانم گفت در اتاق باز بود رفت ولي بزرگ شدم فهميدم مرده
خلاصه اگر نميتوني مراقب گنجشگي باشيد دست بهش نزنيد بوي ادميزاد ميگيره و بعد قبولش نميكنن تو لونه اش و ميميره
نرگس صبوری
خودت
محمد علی
خودم که نمیشه گردن خودمو بزنم