Mehrpoya
۵۱ پست
۱۷ دنبال‌کننده
۲,۳۶۴ امتیاز
مرد
مشکوک
دین اسلام
سیگار ميکشم

تصاویر اخیر

بازنشر کرده است.
جبران آنچه به سبب خاموش ماندنت به دست نیاورده ای
آسان تر است از گفتن آنچه به گفتن از دست داده ای
بازنشر کرده است.
سرکوب کرده ایم
یک نوازش ساده را ، یک بوسه خیالی را
اینجا به دنبال بهشت می گردیم در حالی که در جهنم خود گم شده ایم
بازنشر کرده است.
تقدیر هر آنچه لازم باشد را به تو خواهد آموخت
تنها لازم است که تو آمادگی کافی برای حضورش در زندگی ات را داشته باشی
ما به سادگی نیاکان خود خندیدیم
در حالی که روزی میرسد آیندگان به خرافات ما خواهند خندید
بازنشر کرده است.
به کجا برم شکایت ، به که گویم این حکایت
که لبت حیات ما بود و نداشتی دوامی
حافظ
مشاهده ۴ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
به محض اینکه
فساد به جایی رخنه کند
می بینیم خرافات چند گانه ای حاکم میشود …!
بازنشر کرده است.
در ساحل قلب ها فقط ردپای دوست می ماند و گرنه موج روزگار هر ردپایی را از بین می برد
مردم بسیاری وارد زندگی شما می شوند ، اما فقط رد پای دوست در قلبتان باقی میماند
بازنشر کرده است.
من همین یک نفس از جرعه جانم باقی ست
آخرین جرعه این جام تهی را تو بنوش
فریدون مشیری
بازنشر کرده است.
در هیاهوی جهان ، در خلوت خود گمشده ام
بازنشر کرده است.
ما همه کاتب کوچک مکتب خویشیم
و راوی روزهایی که با شمار ثانیه ای می گذرند
کمی تامل لازم است
زیرا ثانیه ها در حال گذرند و ما خیال دست برداشتن از این روایت را نداریم
گاه راوی بودن کافی نیست
بازنشر کرده است.
محبس ساخر فاخری که برایش برگزیده بودند او را از خواسته قلبی اش مستغنی نمی کرد.
آزادی اش مرهون میله های زندانی بود که پیله شده بود دور کالبد نحیفش
حال دیگر موسم پروانه شدنش فرا رسیده بود و از خانه زنگار گرفته اش پس از آن همه ژغند، بلادرنگ چونان فاتحی حکم پرواز به دست داشت.
او رها بود، رها تر از آفاق پیش رویش
اما ناسوری که به قلب داشت درد بی درمانی بود که ذره ذره جانش را می گرفت.
طنین آزادی خوش بود ولی نه برای پروانه ما که تمام عمرش را در میان میله های محبسی زنگار گرفته رقصیده است ، گویا بال هایش عادت به این رهایی نداشتند
پس بهای آزادیش را این گونه با جان خود پرداخت و آزاد ، جان در گرو خالق خود سپرد
و ما چه دانیم از آرزوی او؟
دنیا پل باریکی بین بد و بدترهاست .
مشاهده ۴ دیدگاه ارسالی ...
  • ᑭIᑎKᖇOᔕE

    گاهی یه غریبه سوالاتی ازت میپرسه که تا عمق روحت میری در جستجو خودت.... همیشه پای عشق درمیون نیست....
    سوالاتشون استارت گشتن من بود... متشکرم
    حکم پدرم رو داشتن... شاید یه بخشی از زندگی بود که اومده بودن یه راهی رو نشون بدن فقط همین....
    نمیدونم

بازنشر کرده است.
آگاه باش از آنچه که در دست تغییر است . تغییری که بر تمامی خدایان جاودانه رخ داد
و بر خدا گویگان
تغییری مقدر همچون بامداد به تاخیر افکنده
تا همان دم که باید سرزند
ادیان معمولا از کشتن نفس سخن می گویند و این در حالیست که تنها در بستر یک رویکرد مهربان تر نسبت به خودمان است که می توانیم اهمیت تعالی نفس را دریابیم
بازنشر کرده است.
کاش می‌شد بهانه‌ها را پاسخی شایسته داد