: )
کاربر VIP
۲۰ پست
۵۷ دنبال‌کننده
۶,۱۴۷ امتیاز
زن، متاهل

تصاویر اخیر

و ۲ کاربر دیگر بازنشر کرده‌اند.
لوكان ده ذنبی ماتوب عنه
اگر گناه من دوست داشتن توست هرگز توبه نخواهم کرد…❤️
  • : )

    تو کی هستی؟

    این همه که من را آزار می دهی برایت کافی نیست

    این سنگدلی است، تو کی هستی؟ 

    تو کی هستی؟ چطوراشکهای من برایت اینقدر بی ارزش هستند عزیزم

    ولیکن چرا من راضی به اذیت توهستم و

    تمام وجودم متعلق به توست 

    یعنی چرا من به مورد ظلم قرار گرفتن در دستان تو رضایت می دهم

    ای وای اگر مفهوم عشق این باشد

    اگر گناه من دوست داشتن توست هرگزتوبه نخواهم کرد 

    اگر قسمت من این باشد که با عذاب تو زندگی کنم 

    زندگی خواهم کرد

    فکر نمی کنی سنگدلی است؟

دیدگاه غیرفعال شده است.
و ۱ کاربر دیگر بازنشر کرده‌اند.
«تو شبیه گلی هستی که توی سایه رشد کرده باشه، زیبا اما ظریف و شکننده‌.»

_حواست کجاست که به من نیست…؟
بازنشر کرده است.
❤️
دیدگاه غیرفعال شده است.
و ۱ کاربر دیگر بازنشر کرده‌اند.
اگر روزی کسی را دوست‌‌داشتی، یادت باشد نه تنها نورِ او را بلکه تاریکیِ او را نیز دوست‌بداری...
مشاهده ۲۹ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
جلوی در ورودی می ایستم و توی کیفم دنبال کیلیدهام می گردم،
هی دارم فکر می کنم شناسنامه، گواهینامه، کارت ملی و مدارکمو‌کجا جا گذاشتم و چرا انقدر جدیدا حواسم پرته
سرمو به نشانه تاسف برای خودم تکون میدم و حواسمو بیشتر به محتویات کیف شلوغم متمرکز می کنم،
بالاخره پیداش می کنم ته ته کیف لا به لای خودکارام بود؛ وارد پذیرایی میشم و اولین چیزی که چشمم می خوره گلهای روی جا کفشیه که چند وقته آب ندادم بهشون
کیفمو همونجا ورودی در میذارم و میرم آب میارم و تو فکرم میاد اون روزی که گل هاتو نشونم دادی؛یادت هست؟
آروم دستمو روی برگ پتوس می کشم و غرق میشم توی خاطره ای که داشتم بهت می گفتم اگه می خوای گلهات خشک نشن باید مرتب آب بدی، بلدی؟ گفتی چجور؟ بهت توضیح دادم یادته؟ چقدر خندیدیم اون روز…
یادم نمیاد اون روز خودم چی تنم بود یا گل هاتو دقیق یادم نمیاد ولی خوب یادمه یه پیراهن چهارخونه کرم رنگ با خطوط ریز تنت بود، داشتی دونه به دونه گل هارو توضیح می دادی که کدوم رو از کجا آوردی و من داشتم فکر می کردم چقدر صدات قشنگه، مکث بین کلمه هات، لحن صحبتت کردنت چقدر دلنشینِ…
  • : )

    چقدر از اون روزهایی که به نظرم سرد و خشک بودی فاصله گرفته بودی و سلول به سلول تنم بیقرار مهربونیات بود،
    چقدر تکیه گاه بودی، تا چه اندازه امن بودی
    یاد تموم وقتایی که پشتیبان بودی…بهش فکر کردم و غصه ام گرفت
    همونجا نشستم روی سرامیک های سرد و به تو فکر کردم
    به اخبار و اتفاق های بد اطراف فکر کردم و غصه خوردم
    یاد تو و خاطراتت افتادم و غصه خوردم..
    و فکر کردم گم کردن مدارکم اصلا مهم نیست، من بعد از تو بی هویت تر از همیشه ام…: )
    _یادم نمیاد اینو کی تو دفترم نوشتم اما دیشب تایپش کردم
    حدود ساعتای سه…

دیدگاه غیرفعال شده است.