اگه این چند روز نرم جایی هوار نکشم سرطان بغض میگیرم.
این روزها سرم گرم یه زخم عمیقه. میگم آروم شده و خبری نیست اما دروغ میگم. زخمم درد میکنه. هنوز مثل روزهای اول. ورم کرده. داره کل زندگیم رو سرخ میکنه. حالم خوبه. ولی زخم دارم. مثل وقتی که کفشت، پات رو میزنه. روز خوبیه همچی خوبه، ولی پات میسوزه. اون ساق لعنتی، میسوزه. ساق پام میسوزه و تنهایی چوب تو زخمم میکنم. به سوزشش تن میدم و فکر میکنم: چقدر آدم توی تحمل دردهاش، تنهاست.
زندگی جایی در میانههایش با یک سیلی آغاز میشود.
هرجا میرم دلم اونجارو نمیخواد ...
از یه جایی به بعد نمیدونی چیزهایی که اذیتت میکنه رو با چه زبونی بگی که شنیده بشه.
ما باید برگردیم به پائیز.من تا شش ماهِ آینده آدمِ شادی نیستم.
این خنده عصبی نیست؛ این خنده ب*اییه...
فشار کاری ده از ده
فشار روانی ده از ده
همه چی ده از ده این روزا🥊
ما مجموعه ای از درست می شود هایِ پاره پاره ایم..
توو این یک ماه ۴۰۳ با بزرگترین ترس های دو سال اخیرم روبرو که نه، گلاویز شدم، بد جور!