دختر زیبای پاییز 2-31
یک ساعت گذشت و ازش خبری نشد، یکی دوبار خواستم بهش زنگ بزنم منصرف شدم. تو این فکر بودم که کارم تموم شد بهش زنگ بزنم که بیاد ببینمش. تقریبا ردیف‌های آخر لیست بودم که یه صدایی نظرمو جلب کرد، اول توجه نکردم، دفعه دوم سرمو بلند کردم آقا مسعود رو تو چارچوب درب دیدم. بلند شدم برم طرفش
قدم اول، قدم دوم.................
مررریم، مریم..... مریم.........
صدای ممتدی که تو گوشم تکرار میشد، مریم چشماتو باز کن، مریم....... مریم تورو خدا
به سختی چشامو نیمه باز کردم، یه تصویر تار از جواد و یک نفر دیگه که پشت سرش ایستاده بود و نتونستم تشخیص بدم کیه! نتونستم چشامو باز نگه دارم، دوباره بستم و آروم گفتم من خوبم ، خوبم
ببین چشماشو باز کرد، حالش خوبه، یکم آب بده بخوره..... آب بزن به صورتش ......
مریم مریم چشماتو باز کن تو رو خدا باهام حرف بزن چی شدی آخه
آب پاشیدن تو صورتم و یه کوچولو آب خوردم، کم کم به خودم اومدم. چشمامو باز کردم وسط اتاق، سرم رو دستای جواد و آقای فریدونی و محمد هم رو سرم وایستاده بودن....