انگشت به لب مانده ام از قاعده عشق
ما يار نديده،
تبِ معشوق كشيديم...
شراب شوق می نوشم
به گرد یار میگردم
معصوم
کودکی است که
از صدمه خوردن
نمی ترسد
هر بار اعتماد می کند
بی آنکه بداند
هوشمندی مراقب اوست
برای کاهش ِ خودبزرگ بینی
به طبیعت نگاه کنیم
بی فرسایش ِ هر تفسیری در ذهن
بی توجه به دم و باز دم ات
دیدن ، ورای حجاب دیده پوش ها
فقط باش
وقتی کسی مرا ناراحت میکند، از خود میپرسم این فرستاده شده تا چه درس مهمی به من یاد بدهد؟ فاقد کدام ویژگی شخصیتی و روانی هستم که باعث شده متحمل درد و رنج شوم؟!
انسانهای عصبانی، آرامش و خونسردی را میآموزند؛ انسانهای تحقیرگر، عزت نفس را به شما میآموزند؛ انسانهای بیاحساس، عشق بی قید و شرط را میآموزند؛ انسانهای لجباز، انعطاف را به شما میآموزند...
اگر به جریان زندگی اعتماد نکنی، ذهن کارها را به دست می گیرد، و آنوقت آن تبدیل به یک بازی استراتژیکی می شود که انگیزهاش بر اساس دلواپسی و نگرانی است.
این بیاعتمادی به جریان زندگی منصفانه نیست. زندگی خیلی چیزها به ما داده، و باز ما به آن اعتماد نمیکنیم.
در محراب هر احساس ،
فکر ، و اراده ،
تو بنشستهای ،
تو بنشستهای.
تو احساس ، اراده و فکر هستی.
تو آنها را هدایت میفرمایی؛
اجازه ده آنها از تو پیروی کنند ،
بگذار آنها همانند تو باشند.
مراقبه برای ما نه تنها آرامش و شادمانی درون می آورد، بلکه
وسیله ایست برای رهایی خود از محدودیتهای هستی مادی و فانی
نه خداوند، نه شیطان، و نه هیچکس دیگر قادر به نفوذ در شما نیست، مگر از راه استفاده درست و یا غلط اراده خودتان.
از اختیار و آزادی خدادادی خود برای یافتن او استفاده کنید تا یقیناً به آزادی و رهایی برسید. و به خاطر بسپارید که معاشرت با بهترین نوع اشخاص، کسانی که برای شما الهامبخش هستند و قدرت شناخت، تشخیص و اراده را در شما تقویت میکنند از اهمیت بسیاری برخوردار است.
احساس دلتنگی
احساس رنجش
احساس رهاشده گی
احساس نادیده گرفته شدن
احساس فریب خورده گی
یک " تله بزرگ" برای فلج کردن ِ
خلاقیت توست
در لحظه جاری باش
هیچ مانعی متوقفت نمی کند
حتی وقتی زخم هایت تر است
و دلت خونریز
جریان ِ جاری در لحظه
به نجوای ِ دم به دم نو شدن
هشیارت می کند
سه چیز باعث سقوط انسان است؛
غرور، دشمنی، جهل !
سه چیز را هرگز نخور؛
غصه، حرام، حق !
سه چیز رنج آور است؛
بیماری، بی پولی، بی مرامی !
سه چیز انسان را تباه می کند؛
حرص، حسد، حماقت !
سه چیز در زندگی یک بار
به انسان داده می شود؛
والدین، جوانی، شانس !
سه چیز را همیشه بخور؛
سیب، سیر، سرکه !
ندانستگی آزادیست. دانستگی اسارت است.
اگر تمام موجودات در برابر خشونت میلرزند، پس اشکالی در خشونت وجود دارد، در اساس خطا است. مخالف با طبیعت است
ویرانگری طبیعی نیست؛
آفرینندگی طبیعی است
نه خشونت، بلکه مهربانی طبیعی است؛ نه خشونت، بلکه عشق
نه خشم طبیعی است و نه نفرت؛ زیرا اینها چیزهایی هستند که به خشونت منتهی میشوند، اینها بذرهای خشونت هستند
عشق، مهربانی، سهیمشدن و بخشش، اینها طبیعی هستند. و طبیعی بودن یعنی بادیانتبودن.
وقتی دو موجود به هم نگاه می کنند
اگر ذهن شان نباشد ، درک می شود ،
که فقط یک بیننده از دو زاویه دارد
به خودش نگاه می کند.
"سکوت معلم بزرگی است و برای آموختن درسهای آن باید به آن توجه کرد. هیچ جایگزینی برای الهامات خلاقانه، دانش و ثباتی که از دانستن نحوه تماس با هسته اصلی سکوت درونی به دست میآید، وجود
زمان تصميم ميگيرد
چه کسي را
در زندگيت ملاقات خواهي کرد،
قلبت تصميم ميگيرد
چه کسي را در زندگيت ميخواهي،
و رفتارت
تصميم ميگيرد چه کسي در زندگيت ميماند.