میلاد

مردی از تبار روزی سرد،، با دلی بی‌خانمان،، محصلی جا مانده از کلاس،،.. بیشتر

میلاد
۶۴۵ پست
۱۹۰ دنبال‌کننده
۶,۸۷۵ امتیاز
مرد
۱۳۶۹/۱۱/۱۰
فوق ليسانس
این نیز بگذرد
دین اسلام
ايران، خراسان رضوي
آرامش ، خوشحالی
لحظات
قد ۱۸۰، وزن ۷۸

تصاویر اخیر

بغض...
شاکی‌ام خدا
پروندمو کدوم دادسرات ببرم
خودت برام وکیل میگیری یا وکیل نداریم و همون بازپرس پروندمو پر میکنه میفرسته برات

پروندمو خوندی بهم اول حکم خودمو بگو بعد همه اونهایی که لهم کردن
مشاهده ۶ دیدگاه ارسالی ...
  • پریسان بانوو

    خلاصه که اگه کاری از دست من بر میاد من اینجام تهش اینه که با هم غصه میخوریم

  • میلاد

    خلاصه که اگه کاری از دست من بر میاد من اینجام تهش اینه که با هم غصه میخوریم

    ای جانم ، مرررررررررسی مهربون رفیقم 🌹💐

دنیا خیلی جلوتر بود اگر
کسایی که ایده‌های بزرگ داشتن ،نیازی به پول و روابط نداشتن
من خیلی بدترارو دیدم

یکی یکی میگیرم آرزوهامو نشونه

میرم تا لبخند خدارو ببینم
روزگار غریبیست نازنین

مخاطب خاص مولا علی
انسانیت خوب کردن حال کسیت
نه اینکه بگی به من مربوط نیس و ولش کنی

اگه همه حال همو خوب میکردیم دنیا گلستون میشد
مثلا دلت پر حرف باشه ولی هیچکس نباشه که براش بگی

بقیه هم فکر میکنن رد دادی

ولی اینجا مجازیه و مهم نیست کی چطوری قضاوتت میکنه
غروباهم قدیماش قشنگ بود
یه خاطره بگم

یه بار کلاس ۴ دبستان عکس مسخره شده ناظممونو کشیدم پای تخته
حین نوشتن کلمه اصغری زیرش اومد داخل
یه شلنگ داشت از توش کابل رد کرده بود سنگین بشه
.........
گفت دستتو بگیر
گرفتم
زد
آخ نگفتمو سرجام محکم واستادم
( هرکیو با اون میزد تا ۳ دقه میپرید بالا پایین )

یکی دیگه محکمتر زد ، بدجور سوخت ولی بازم سرجام محکم واستادمو آخ نگفتم
میخواستم روشو کم کنم و بعدا جلو بچه‌ها بگم قیافه‌شو دیدین حالشو گرفتم

گفت : پشت دستتو بگیر
با قدرت زد
سوختمو قد کلاس بالا پایین پریدم

این روزا دنیامم گفته پشت دستتو بگیر
ولی من دیگه بزرگ شدم
پشت دستمم بزنن آخ نمیگم و روی دنیارو کم میکنم
مرا چون درختی دیوانه ببین که در بهار برگ ریزان میکند
مدهوش و عاقل
تنها و عاشق
ارتباطهای خیالی
پرواز در انفرادی
فریادهای نکشیده
قصه نانی ندیده
درد افزون
تنه بی جون
عصر جمعه، کل هفته
آدمه راه نرفته
کفشهای پای امروز
رد پای تلخ فردا
آرزوهای مجازی
خاطرات تیله بازی
التماس حسه دیروز
بازیه سنگو دلو دوز
کفش‌های پینه بسته
شادیه تن‌های خسته
مهر مادر، سوزن و نخ‌های برتر
وقته یک زانوی پاره، گونه‌ای تر
عکس توپی بر زانو
حس خوشبختیه عالم در دل و روح
کاش میشد لحظه را بست
کاش میشد اقرار کرد زندگی هست
ارزش وقت را ندارد لحظات حال و اکنون
زندگی ماند یجایی زیر بارون


مشاهده ۵ دیدگاه ارسالی ...
آبادیه مخروبه‌ایست زندان تن در این وطن