رضا صحرانشین(مدیر سرای شادی)
۲۰,۲۴۹ پست
۶۶۹ دنبال‌کننده
۳۴,۱۹۶ امتیاز
مرد، متاهل
۱۳۵۸/۰۴/۲۳
ليسانس
دین اسلام
ايران، تهران
زندگی با خانواده
سربازی معاف
گرایش سیاسی ندارم

تصاویر اخیر

بازنشر کرده است.
اندوه من
فریاد رؤیاهائی ست
که نبودن ات
شکنجه می کند
این زخم های کهنه
عادت های خسته را
و درین هوای غریبه
دلم صورتی می شود
به شکل یک تنهائی
که به بیرون پنجره
خیره مانده است
و این کوچه هایِ بی عبورِ تو !
بازنشر کرده است.
بوسه هاى تو

زانوهایم را سست مى کند

شبیه درختى که خوشحال است

بعد در جنگل جادویى موهایت

تکیه مى دهم به یک آغوش همیشگى

مثل یک رودخانه ى عاشقِ ستاره

حالتى از یک رویاى کهنه

این بار

اما دیگر مى ایستم و مى بوسم ات

درست پیشِ چشمِ همه

"بهنود فرازمند"
بازنشر کرده است.
تو را می خواهمُ
شبیه گل های کاغذی
در آرزوی بارانم
بازنشر کرده است.
تو نیستی
و من
غروب های روحم را می شمارم
با انگشتان عشقی
که مردن نمی شناسد
بازنشر کرده است.
شبیه یک رؤیا
که تشنهٔ تعبیر ست
هیچ وقت
طعم دست های کوچک عشق را
در دهان دست هایم نچشیده ام
بازنشر کرده است.
جز تو

هرگز

زمانی دیگر

و مکانی دیگر

برای اتفاق عشق

وجود ندارد

عشقی که

با هر تپش قلب

و ضربان هر لحظه

تو را در من احیا می کند

تا ابدیت بیایدُ بگذرد
بازنشر کرده است.
حاضرم فقط به اندازهٔ

گفتن یک دوستت دارم به چشم هایت

با تو باشم

تا اینکه تمام عمرهای دنیا را

در اجاق تنهائی بسوزانم
بازنشر کرده است.
تو
نور من در شب
و سایهٔ من زیر آفتابی
مشاهده ۵ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
امشب
کفش های شعرم
تنگ است
پای احساسم را
می زند
چگونه
راه شب را طی کنم!!!!!!!
بازنشر کرده است.
بیا با هم عکس بگیریم
یک عکس دو نفره
من به دوربین نگاه کنم
تو به من
نمی خواهم چشمانت در تاریخ ثبت شوند!

"سیده فاطمه شیخ الاسلام"
بازنشر کرده است.
میگویم‌ دوستت دارم
میشِکُفی
گلهای باغچه تقلید میکنند!
خدا میخندد
و‌ میگوید...
امان از عشق!

" حامد نیازی "
بازنشر کرده است.
چشمهایش
اندوهی داشت
که مرا
به سالهای قبل از خلقت
می‌برد،
آنجا که خداوند تنها بود...
"علی مقدم"
بازنشر کرده است.
مثل بوسه یِ پیش از خداحافظی

تکلیفت روشن نیست

من چقدر ساده ام

که هنوز فکر می کنم

روزهای آخر پاییز

تمام طلسم ها باطل می شود !

و تو مرا فتح خواهی کرد.

هنوز بوی عطرت را دوست دارم

هوای مرددِ لبخندت را

و این همه سال را

که در هر نگاه گذرا

رازی را کشف کردیم

که جز من و تو همه از آن بی خبرند.

شاید برای پرسه زدن باتو

زمستان فصل بهتری باشد

اگر فراموش نکنی

من

ادامه یِ خواهشی گم شده ام !

که یک روز به آغوشت

باز خواهم گشت ...

"نیلوفر لاری پور"
مشاهده ۴ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
تو آن آفتابی

که سایه ها را

از سرِ زندگی کم می کنی

و در نور تو لحظه ها

در طراوتُ لبخند

نفس می کشند

و عشق آرام می گیرد
بازنشر کرده است.
فقط یک واژه

مرا از سنگینیُ درد های زندگی

رها می کند

و آن واژه

نام توست

که جان پناه عشقُ

مأوای زندگی ست