رضا صحرانشین(مدیر سرای شادی)
۲۰,۲۴۹ پست
۶۶۹ دنبال‌کننده
۳۴,۱۹۶ امتیاز
مرد، متاهل
۱۳۵۸/۰۴/۲۳
ليسانس
دین اسلام
ايران، تهران
زندگی با خانواده
سربازی معاف
گرایش سیاسی ندارم

تصاویر اخیر

بازنشر کرده است.
کنار قفسش پرنده صدایش نزنید!

داغ دلش تازه می شود.



"جواد نوروزی"
بازنشر کرده است.
بارها برف را دیده ام

که بر پنجره می بارد

تا رفتنت را زیباتر کند

و ابر را

که بر بام خانه نشسته است

که تصویر انتظار مرا کامل تر

و تنها

مگر برای نشستن بر لبه ی ماه

این پروانه از پیراهن تو برخیزد

"گروس عبدالملکیان "
بازنشر کرده است.
فاصلهٔ میان واژه هایم
نفس های بریده ای ست
که در خیال آغوشت
در سینه ام
به دنیا می آیند
و در سکوتِ عشق می میرند
بازنشر کرده است.
و مغز من هنوز

لبریز از صدای وحشت پروانه ایست

که او را در دفتری

به سنجاقی

مصلوب کرده بودند

"فروغ فرخزاد "
بازنشر کرده است.
شبیه ماه بودی،

زیبا و دور

و من

رودخانه ای

که تمام عمر می دوید

تا تو را فراموش کند !!

"الهه مستغاثی"
بازنشر کرده است.
دیشب
دیدم پرنده ای میان دفترم آواز میخواند
آنگونه قدم زنان تا ماه رفتم !
باور نمیکنی ؟
بیا کفش هایم را امتحان کن .


" گروس عبدالملکیان "
بازنشر کرده است.
می خواهمت...

آنگونه که حوا

سیبش را چید!

گروس عبدالملکیان
بازنشر کرده است.
من با تمام مُهره‌هایم
مات شدم
پیشِ رُخ‌َت!
وقتی حــواسـم

پَـرتِ چِـشمـانَـت بــود...

.
"مهران رمضانیان"
بازنشر کرده است.
تو ..

در تاریخ معاصر این شعر دست برده ای

در ترکمنچای ،

مرز میان موهایت با نخجوان

مرز میان خنده هایت با سربازانِ عاشق قاجار

مرز میان لب هایت با قهوه ی تلخ ناصری ..

تو با چشم هایت ،

در کودتای اول پهلوی دست برده ای

با موهایت در ماجرای کشف حجاب

و آغوشت ،

که بهانه نقض بی طرفی ما بود

در یک جنگ جهانی ...

و از این همه که بگذریم

نقش پیراهنت ،

در ملی شدن نفت

و با سرخی بیشتر

در همه ی آغوش های جهان پیداست ،

بنشین ..

در موهایم دست ببر

و در این تنگنای تاریخی ،

بغلم کن ...



"رضا ادهمیان"
بازنشر کرده است.
فکر کردن به تو
اوقات دلپذیر عشق ست
زمزمه ای
گوش هایم را در میان می گیرد
قصهٔ پری ها
دور از آسیب زمان
دور از دسترس اندوه
بازنشر کرده است.
زمین از دلبران خالیست یا من

چشم ودل سیرم...!؟



"فاضل نظری"
مشاهده ۴ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
مثل روز اول که نمیشه. شکسته!

حالا تو هی بیا و چسب بزن.

چرا نمیخوای باور کنی؟

شکسته، کاری شم نمیشه کرد.

اصلا گیرم که همون شد. که چی؟

مگه شکستن فقط اینه که گلدونت تیکه تیکه بشه؟

خیلی از شکستن ها بی صداس. هیچ تیکه پاره ای هم به اطراف پرت نمیشه.

حتی یه تَرَک رو هم نمیتونی ببینی. ولی با تمام وجود شکسته! خورد شده!

گلدون رو نه، قلبتو میگم...

خودتو...

" بابک زمانی "
بازنشر کرده است.
دست می سایم به دستانت

به آن لطیف بی همتا

گیسو گشاده در باد

آن طره ای که عطرش در مشامم جاری‌ست

نگاه کن که چگونه میخکوب آن چشمان توام

چشم نه،

طعمه ی صیاد و شکارگاه عشق

تو چنان حل شدی در من که هیچ از من نیست

پای به سر، همه تو شدم

راستی تو مرا می بینی والا یار؟

اگر می دیدی حتم دارم ذوب می شدم در آتشفشان نگاهت

هنوز نفس میکشم

و مشتاق نگاه تو

چون آتشی زیر خروارها خاکستر از خاطره

و فریاد می زنم

نگاهی کن

بنگر

تا باز گر بگیرم و آتش زنم

هر چه هست غیر از تو

والا یار... نگاهی... .





"عارف اخوان"
بازنشر کرده است.
در من
دیوانه ای جا مانده
که دست از
دوست داشتنت بر نمی‌دارد!
با تو قدم می‌زند
حرف می‌زند
می‌خندد
شعر می‌خواند
قهوه می‌خورد
فقط نمی‌تواند
در آغوش بگیردت ...
به گمانم
همین بی آغوشی
او را
خواهد کشت ...

"مریم قهرمانلو"
بازنشر کرده است.
اینقدر سختی نکن

نزدیک تر بیا

بگذار نفسِ حبسِ سینه ات

لب هایم را زنده کند

این همه تاریکی دلیلی ندارد

شب را برای بوسه آفریده اند...

"علی سلطانی"