Reza
۱۲۷ پست
۱۴۸ دنبال‌کننده
۶۴,۷۱۲ امتیاز
مرد، متاهل
۱۳۶۶/۰۱/۱۸
ليسانس
حسابدار
ايران، مازندران، ساری
سربازی رفته ام

تصاویر اخیر

بازنشر کرده است.
یادش بخیر روز اولی ک اومده بودم اینجا..
۴ سال پیش..
تازه از نایسفان اومده بودم اینجا...
چه روزهایی ک باهم میخندیدیم و شاد بودیم و چه روزایی ک تو غمها و حتی آسمونی شدن عزیزانمون، شریک غم‌های هم بودیم ...
خیلی از این عزیزانی ک گفتم دیگه نیستن.. 😔
ولی بدونید همتون برام خیلی قابل احترامین... الهی همیشه و هرکجا ک هستین همیشه دلتون شاد باشه و تنتون سلامت، بهترین رفیقام 🙏🙏💙
ᴰᵃʳʸᵃ
❤ سکوت تنهایی ❤
پريچهر
@bagban553
@yalda-25
@malakehana
@Keeeee
@Mani135
@N-N
@sweetlife
@amir_mohammadd
دیدگاه غیرفعال شده است.
بازنشر کرده است.

چه کسی گفت که تو میمیری ... 
زنده ای مثل درخت ...
مثل پرواز پرستو در باد ...
مثل آواز قناری در باغ ...
نفس از پنجره ی باد صبا می گیری ...
مشاهده ۱۵ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.

من اسیر سایه های شب شدم ... شب اسیر تور سر آسمون.
پا به پای سایه ها باید برم ... همه شب به شهر تاریک جنون !
دلم از تاریکی ها خسته شده ... همه درها به روم بسته شده!
چراغ ستاره من رو به خاموشی میره.. بین مرگو زندگی اسیر شدم باز دوباره
تاریکی با پنجه های سردش از راه میرسه.. توی خاک سرد قلبم بذر کینه میکاره
دلم از تاریکی ها خسته شده، ... همه درها به به روم بسته شده!
مرغ شومی پشت دیوار دلم ... خودشو اینور و اونور میزنه،
تو رگهای خسته سرد تنم ... ترس مردن داره پر پر میزنه!
دلم از تاریکی ها خسته شده، ... همه درها به به روم بسته شده!
مشاهده ۴ دیدگاه ارسالی ...
  • ☆Asef

    نه حرفی ک بم زدی ناراحتم کرد
    من داغ دیدم
    میفهمم چ زجری داره
    وقتی جواب تسلیتم این متنت شد ناراحت شدم

  • Reza

    الهی ک روحشون قرین رحمت الهی باشه. تسلیت میگم
    من بازم معذرت میخوام ولی اون متن شما هم از حق نگذریم خیلی برام سنگین بود.. خودت ک درک میکنی ادم داغدار چقد دلتنگه و چقد ناراحته..
    دلت شاد باشه همیشه


پشت دریا شهریست
که در آن وسعت خورشید به اندازه چشمان سحر خیزان است ...
پشت دریا شهری است ، قایقی باید ساخت ...
قایقی خواهم ساخت ، خواهم انداخت به آب ...
قایق از تور تهی ، و دل از آرزوی مروارید ...
همچنان خواهم راند ، همچنان خواهم خواند ،
دور باید شد از این خاک غریب ...
شب سرودش را خواند ، نوبت پنجره هاست ...
همچنان خواهم راند ، همچنان خواهم خواند ...
مشاهده ۵ دیدگاه ارسالی ...

گاهی باید رد شد...
باید گذشت ...
گاهی باید در اوج نیاز، نخواست...
گاهی باید کویر شد ...
با همه ی تشنگی
منت هیچ ابری را نکشید ...
گاهی برای بودن
باید محو شد...
باید نیست شد ...
گاهی برای بودن باید نبود ...

به جایی می روم اما نمی دانم کجا، این گونه آواره ...
نمی دانم، ولی شاید برای من
به این زودی شقایق ها نمی خندند ...
و هد هد بر نمی گردد
پرستو ها! شما بیهوده می خوانید
تلاش و جستجو تان را رواق خانه پاسخ نیست ...
خدا را دست بردارید
ازین دیوار و سقف و پشت و پهلوها ...

از دست عزیزان چه بگویم ؟ گله ای نیست

گر هم گله ای هست دگر حوصله ای نیست

سرگرم به خود زخم زدن در همه عمرم

 هر لحظه جز این دست ، مرا مشغله ای نیست

دیری ست که در خانه خرابان جهانم

 برسقف فروریخته ام چلچله ای نیست

در حسرت دیدار تو آواره ترینم

 هر چند که تا خانه تو فاصله ای نیست

مشاهده ۹ دیدگاه ارسالی ...
  • #آقا_امیر

    همین که کنارمون هستی یک دنیا برامون ارزش داره😍❤️🌺

  • Reza

    عزیزه دلی داداش 🙏😔❤️❤️ فدای معرفت و محبتت
    به خدا دلتنگتون بودم..
    برای منم خیلی وجود شما ارزش داره ❤️😊😍
    شرمنده معرفتتم داداش 🙏😔❤️❤️


عجب بالا و پائین داره دنیاعجب این روزگار دل سرده با ما
یه روز دور و ورم صدتا رفیق بودمنو امروز ببین تنهای تنهام
خیال کردم که این گوشه کنارایکی داره هوای کار مارا
یکی هم این میون دل سوز ما هستنداره آرزو آزار مارا

همه رفتند کسی دور و ورم نیستچنین بی کس شدن در باورم نیست
اگر این آخرای عاقبت بودکه جز افسوس هوایی در سرم نیست
همه رفتند کسی با ما نموندشکسی خط دل مارا نخوندش
همه رفتند ولی این دل ماراهمون که فکر نمی کردیم سوزوندش

عجب بالا و پائین داره دنیا … عجب این روزگار دل سرده با ما
یه روز دور و ورم صدتا رفیق بود … منو امروز ببین تنهای تنهام


مشاهده ۱۵ دیدگاه ارسالی ...
  • Reza

    سلامت باشی همیشه پریچهر عزیز
    انشاالله حتما میام. منم خیلی خوشحال شدم از دیدنت پریچهر مهربون
    خسته نباشی. منم خیر سرم از سرکار میام تو سایت
    خیلی خوشحال شدم. موفق باشی پریچهر عزیز

  • پريچهر

    ممنون و زنده باشی


مسافر خسته من، بار سفر رو بسته بود

 تو خلوت آيينه‌ها به انتظار نشسته بود ...

می‌خواست كه از اينجا بره اما نمی‌دونست كجا

دلش پر از گلايه بود ولی نمی‌دونست چرا ...

دفتر خاطراتشو رو طاقچه جا گذاشت و رفت ...

عکس های يادگاری‌شو برای ما گذاشت و رفت ...

دل كه به جاده می‌سپرد کسی اونو صدا نكرد

نگاه عاشقونه‌ یی برای اون دعا نكرد ...

حالا ديگه تو غربتش ستاره سر نمی‌زنه ...

تو لحظه‌های بی‌كسيش پرنده پر نمی‌زنه ...

با كوله بار خستگی تو جاده ‌های خاطره

مسافر خسته من يه عمره كه مسافره ... یه عمره که مسافره


چه رنجی از محبت ها کشیدیم...
برهنه پا به تیغستان دویدیم



نگاهی آشنا در این همه چشم،
ندیدیم و ندیدیم و ندیدیم ...



سبک باران ساحل ها ندیدند،
به دوش خستگان باریست دنیا...



مرا در موج حسرت ها رها کرد...
عجب یار وفاداریست دنیا



عجب خواب پریشانی ست دنیا...
عجب آشفته بازاریست دنیا



عجب بیهوده تکراریست دنیا
...



میان آنچه باید باشد و نیست...
عجب فرسوده دیواریست دنیا


دلم گرفته پدر، برایم بهار بفرستید ...
ز شهر کودکیم یادگار بفرستید. ...
دلم گرفته پدر! روزگار با من نیست......
دعای خیر و صدای دوتار بفرستید...
اگر چه زحمتتان می‌شود ولی این بار
برای کودک خود «قرار» بفرستید ....
غم از ستاره تهی کرد آسمانم را
کمی ستاره‌ی دنباله دار بفرستید....
به اعتبار گذشته دو خوشه‌ی لبخند
در این زمانه‌ی بی‌اعتبار بفرستید...
تمام روز و شب من پُر از زمستان است
دلم گرفته برایم بهار بفرستید ....
مشاهده ۴ دیدگاه ارسالی ...
  • Reza

    مرررسی ابجی سپیده گلم. مرسی از محبتت. خوشحالم کردی با حضورت آبجیم

  • Reza

    مرررسی از حضورت لنا مهربون. ببخشید پستم غمگین بود. الهی دل تو هم همیشه شاد باشه عزیز


یادمه بچه بودیم ... تو گذشته های دور …
اون زمون كه قلب ما پر بود از شادی و شور ...
روزی که تورو دیدم موهاتو بافته بودی …
با گل سپید ای یار گلوبند ساخته بودی ...
بعد از اون روز قشنگ از خدا راضی شدم …
از دم صبح تا غروب با تو هم بازی شدم …
چه روزای خوبی بود ولی افسوس زود گذشت …
تا یه چشم به هم زدیم روز و هفته ها گذشت ...
یادمه روی درخت دو تا دل کنده بودیم...
سال بعد از اون کوچه ، ما دیگه رفته بودیم...
شاید اون دلها دیگه خشکیده رو شاخه ها
شایدم بزرگ شده زیر بار ساقه ها ...
شاید اون دلها دیگه خشکیده رو شاخه ها
شایدم بزرگ شده زیر بار ساقه ها ...
چه روزای خوبی بود ولی افسوس زود گذشت …
تا یه چشم به ھم زدیم روز و هفته ها گذشت ...
مشاهده ۸ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.

همین امشب فقط،امشب فقط هم بغض من باش..
همین امشب فقط مثل خود عاشق شدن باش ...
در آوار همه آینه ها تکرار من باش،
همین امشب کلید قفل این زندون تن باش ...
رو گلدون رفاقت بریز عطر سخاوت بپاش رنگ طراوت
ای جان جانان، ای درد و درمان ... ای سخت و اسان آغاز و پایان
ببار ای ابرکم برمن ببار و تازه تر شو ...
ببارو قطره قطره نم نمک آزاده تر شو ...
تو این باغ پر از برگ و پر از خواب ستاره 
اگه پرمیوه ای پرسایه ای افتاده تر شو ...
رو گلدون رفاقت بریز عطر سخاوت، بپاش رنگ طراوت ...
مشاهده ۹ دیدگاه ارسالی ...

گاهی دستت را بگذار در دست کودک درونت
بگذار ببرد تو را هر جا که دلش خواست
که یادت باشد زندگی شوخیه به اشتباه جدی گرفته شده ماست 
به خاطر خودت میگویم
خودت را ببخش
که حق لذت بردن از زندگی را بگیری.....
حق دوباره شروع کردن را...
پس دست در دست کودک درونمان دهیم
برای لحظه ای هرچند کوتاه....
بگذاریم این من مان هم کمی دوباره
کودکی کند....
تا طعم خوش کودکی را برای لحظه ای کوتاه
بچشیم و از زندگی لذت ببریم هرچند کوتاه......

روزهای رفته زندگی را ورق میزنم
چه خاطراتی که زنده نمیشوند
چه روزها که دلم میخواست تا ابد تمام نشود
چه روزها که هر ثانیه اش یک سال گذشت
چه فکرها که ارامم کرد
چه فکرها که روحم را ذره ذره فرسود
چه لبخندهایی که بی اختیار برلبانم نقش بست
چه اشکهایی که بی اراده از چشانم سرازیر شد
چه آدمها که دلم را گرم کردند وچه آدمها که دلم را شکستند
چه چیزها که فکرش را هم نمیکردم وشد
چه آدمها که شناختم و چه آدمها که فهمیدم هیچگاه نمیشناختمشان
وسهم من از این همه , یادش بخیر میشود
کاش ارمغان روزهایی که گذشت 
آرامشی باشد از جنس خدا
آرامشی که هیچگاه تمام نشود.....
بازنشر کرده است.

مادرم سینی چایی در دست ،
گل لبخندی چید ، هدیه اش داد به من
خواهرم ، تکه نانی آورد ،
آمد آنجا ، لب پاشویه نشست ،
به هوای خبر از ماهی ها
دست ها کاسه نمود ، چهره ای گرم در آن کاسه بریخت
و به لبخندی تزئینش کرد
هدیه اش داد ، به چشمان پذیرای دلم
پدرم دفتر شعری آورد ،
تکیه بر پشتی داد ، شعر زیبایی خواند ،
و مرا برد ، به آرامش زیبای یقین 
با خودم می گفتم :
زندگی ، راز بزرگی ست که در ما جاری ست
زندگی ، فاصله ی آمدن و رفتن ماست
رود دنیا ، جاری ست
زندگی ، آبتنی کردن در این رود است
وقت رفتن ، به همان عریانی ، که به هنگام ورود آمده ایم
قصه آمدن و رفتن ما تکراری است