asenat
۸۱۴ پست
زن

تصاویر اخیر

آدميزاد ، طومار طولانی انتظار است ..
آدما از یه جایی به بعد واسه هم تکراری میشن اگر از اون به بعد هنوزم بتونن از تکرار هم لذت ببرن، اونجاس که معلوم میشه آدم درستی رو انتخاب کردن...
اگه به امید توجه دیگران زنده‌اید
روزی بخاطر بی‌توجهی همونا خواهید مرد...
با بعضی از دوستا که دعوا میکنی تازه میفهمی چقدر دشمن بودن
مشاهده ۶ دیدگاه ارسالی ...
  • ღمهدیارღ

    بله متاسفانه عادت شده

  • ღمهدیارღ

    عمده دلیلش هم اینه که من دوست رو بر می گزینم برای رفع نیازهای خودم و همیشه این دوستی ها یه طرفه هست و دلیلش هم اینه که وقتی طرفی ببینه نیازش دیگه باهات بر طرف نمیشه رهات می کنه

تنها باشید ولی روی نیمکت ذخیره ی زندگی کسی نشینید ...
بازنشر کرده است.
از دردهاىِ کوچک است که آدم‌ها مى‌نالند
ضربه اگر سهمگین باشد
درد اگر بزرگ باشد
آدم خودش لال می‌شود ..
مشاهده ۶ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
"اگر که قسمتت بار سبک نیست، برایت شانه‌هایی قوی
اگر که سهمت زندگی آسان نیست، برایت اراده‌ای محکم،
اگر که زمانه‌ات نامهربان است، برایت دلی مهربان
و اگر که روزگارت کم مداراست، برایت سینه‌ای صبور آرزو می‌کنم.
به امید اینکه خیلی زود، باقی روز و شب‌هایت بی‌فکر و خیال بگذرد..»
بازنشر کرده است.
همه‌ی اخطارها زنگ ندارند
گـاهی سکـوت
آخـرین اخطار است ..
مشاهده ۶ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
راست گفت سهراب!!!
من هم در تردیدم،من در این عرصه ی آغشته به بغض
لب خندان دیدم....
چشم گریان دیدم....
گریه کردم اما....
بارها خندیدم!!
رمز بیداری را،
پشت بی خوابی این ثانیه ها فهمیدم!!
تو به آمار زمین' مشکوکی'
من به دل های زمین'مشکوکم'
بازنشر کرده است.
گوشه ی چادر مادرم را می‌گرفتم
باهم می‌رفتیم مخابرات نبش کوچه ششم
می‌گفتند مخابرات! اما اسمش اصلا مخابرات نبود که
همیشه‌ی خدا هم شلوغ بود
نوبت می‌گرفتیم و می‌نشستیم
بعد از چند دقیقه صدا می‌زدند و می‌گفتند خانم فلانی کابین شماره‌ی سه
یک اتاقک چوبی نیم در نیم،
یک تلفن قدیمی و کثیف روی دیوار
و بوی عرق نفر قبلی
اما چه ذوقی داشتیم
تقریبا هر دو روز یک بار می‌آمدیم تلفن می‌زدیم و چند دقیقه‌ای با پدربزرگ و مادربزرگم حرف میزدیم.
محل ما سیمکشی تلفن نداشت که
آنها هم که داشتند وضعشان تقریبا همین بود.
حرف زیاد داشتیم
اما مجبور بودیم زود قطع کنیم
قطع نمی‌کردیم خودش قطع می‌شد
ارتباط ها کم بود،
اما با جان و دل
با ذوق و شوق.
حرف ها هیچوقت تکراری نمی‌شد
همه برای هم وقت داشتند
هیچکس تیک دوم تلفنش را برنمی‌داشت
که مثلا صدایت را هنوز نشنیده ام!
هیچکس حرف هایش را ادیت نمی‌کرد
دوستت‌دارم هایش را پاک نمی‌کرد جایش نقطه بگذارد
وقتی می‌گفت دلم برایت تنگ شده،
شک نداشت که می‌گفت
صدا را که نمی‌شد پاک کرد،
می‌رسید.
  • asenat

    گروه هم نداشتیم
    اما هروقت تلفن می‌زدیم حتما یکی بود که آنلاین باشد و جوابمان را بدهد.
    آن روزها
    یک مخابراتِ نبش کوچه‌ی ششم بود و یک دنیا عشق
    که همه را از سیم‌های تلفنش رد می‌کردیم
    اما امروز
    یک دنیا وسیله‌ی ارتباطی‌
    که یک "دلم برایت تنگ شده" از امواجشان رد نمی‌شود
    اگر هم رد شود، می‌شود پاکش کرد
    می‌ترسم در بروز رسانی بعدی
    همدیگر را هم بتوانیم پاک کنیم

میدانی؟؟؟
فرق زیادیست ....
بین آدمی که پا به پای کسی پیر شود
تا آدمی که برای کسی پیر شود!
و دنیا این روزها !
پر از آدم های پیریست که؛
در بیست سالگی برای کسی تمام شدند

محیا زنــد
سعدی در یکی از خاطرات کودکی خود می گوید:
یاد دارم که در ایام کودکی ، اهل عبادت بودم و شب ها برمی خاستم و نماز می گزاردم و به زهد و تقوا، رغبت بسیار داشتم .

شبی در خدمت پدر رحمة الله علیه نشسته بودم و تمام شب چشم بر هم نگذاشتم و قرآن گرامی را بر کنار گرفته ، می خواندم . در آن حال دیدم که همه آنان که گرد ما هستند، خوابیده اند .

پدر را گفتم : از اینان کسی سر بر نمی دارد که نمازی بخواند. خواب غفلت ، چنان اینان را برده است که گویی نخفته اند، بلکه مرده اند .

پدر گفت : تو نیز اگر می خفتی ، بهتر از آن بود که در پوستین خلق افتی و عیب آنان گویی و بر خود ببالی!

گلستان سعدی
بازنشر کرده است.
تقدیم به متولدین دهه های ۴۰ و ۵۰ و ۶۰
ما آخرین نسل بازی های کوچه ایم
نخستین نسلی که موسیقی را از رادیو
ضبط کردیم، فیلم را با ویدئو دیدیم
و با دسته های آتاری ساعت ها پای
بازی های نه چندان پیچیده شاد بودیم.
ما آخرین نسلی هستیم که بدون
موبایل ‌و لپ‌تاپ و فیس بوک و تلگرام
زندگی کردیم اما زندگی کردیم.
ما تنها نسلی هستیم که مثل
پاییز بین تابستان و زمستان
دو فصل متفاوت را تجربه کردیم!
فصلی با عشق، فصلی بدون تکنولوژی.
نسلی که دیگر شبیهی نخواهد داشت.
نسلی پر از خاطرات ساده اما ناب...
یک قطره چشیدیم ز مینای محبت
گشتیم فنا در دل دریای محبت

از خویش رهیدیم و به دلدار رسیدیم
تا گام نهادیم به صحرای محبت

گر اهل مجازند خراب از می انگور
ما سرخوش و مستیم ز صهبای محبت

جان خنده زند چون نفس صبحدم از مهر
دل زنده شود از دم عیسای محبت

از عشق عجب نیست اگر خاطر مجنون
آشفته شد از طرّه لیلای محبت

یوسف که در آغاز حذر کرد ز تسلیم
آخر دل ازو برد زلیخای محبت

ای دوست اگر در طلب گنج مرادی
سود دو جهان است ز سودای محبت
.
.
آدمهای
چرب زبان خطرناکترین موجودان کره ی خاکی هستند
چون دلشان کیلومترها بازبانشان فاصله دارد

حواسمان باشد…

ﺑﺎ "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود ﻣﺴﺨﺮﻩ ﮐﺮﺩ!
ﺑﺎ "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود ﺭﻭﺣﯿﻪ ﺩﺍﺩ!
ﺑﺎ "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود ﺍﯾﺮﺍﺩ ﮔﺮﻓﺖ!
با "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮﺩ!
با "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود "ﺩﻝ" ﺷﮑﺴﺖ!
با "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود ﺩﻟﺪﺍﺭﯼ ﺩﺍﺩ!
با "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود ﺁﺑﺮﻭ ﺑُﺮﺩ!
ﺑﺎ "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود ﺁﺑﺮﻭ ﺧﺮﯾﺪ!
ﺑﺎ "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود "جدایی" انداخت!
ﺑﺎ "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود "آشتی" داد!
با "زبان" میشود آتش زد!
با "زبان" میشود آتش فتنه را خاموش کرد!...

پس حواسمان به زبانمان باشد...