asenat
۸۱۴ پست
زن

تصاویر اخیر

آدما عوض نمیشن !
فقط اونجوری که
به نفع خودشون باشه
رفتار میکنن...
اگر مدعی هستید که دوستش دارید
نمیخواهد کار خارق العاده ای بکنید
در دنیای شلوغ امروز
که هیچ کس حوصله ی هیچ کس را ندارد
گوش شنوای حرف هایش باشید
آدم گاهی دلش میخواهد
بدون اینکه خودش را سانسور کند
بی پروا حرف بزند
برای کسی که قضاوت کردن بلد نیست!
مشاهده ۴ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
پایان‌‌های تلخ را باید تجربه کنی
تا به دوام نداشتنِ چیزهای زیبا
ایمان بیاوری ..
غریبه میزنه و میره ،
خودی میزنه و میمونه
که دوبـاره بزنه ..
بزرگتر که میشی میبینی بعضیا محبت و عشقی که بهشون میدی رو «مصرف میکنن»، برای پر کردن چاله‌های بی‌انتهاشون و چیزی که بهت پس میدن یه تفاله کم‌ارزشه. یه سریای دیگه اما عشق و محبتت براشون مثل آبه پای یه گیاه. کم‌کم بزرگ و قشنگ میشه و هردوتون از دیدنش جون میگیرید.
نمیشه همه آدمایی که به راهت میفتن دسته دوم باشن. دنیا و آدماش چاله و چوله زیاد داره. تقصیر کسی نیست. میدونم هربار دلت میشکنه از بی‌حرمت شدن بخشندگی و محبتت، ولی دلت گرم باشه به اونایی که قدر میدونن، اونایی که دلشون به تو گرمه.
و گـاهی زندگی ،
تمام زیبایی‌اش را در قالبِ
یک شخص به تو هدیه میکند !
مادربزرگم همیشه می‌گفت:

"تو آخرین روز زندگیت، با خودت ملاقات می‌کنی!
باید جواب تمام بدی‌هایی که در حق خودت کردی و به خودت پس بدی، باید جواب همه‌ی غصه‌های بی‌فایده‌ای که خوردی و به خودت پس بدی، باید جواب همه‌ی شادی‌ها و لبخندهایی که از خودت دریغ کردی و به خودت پس بدی.
می‌گفت جوری زندگی کن که لااقل آخرین روز زندگیت شرمنده خودت نشی.
بازنشر کرده است.
💞"ﺩﺍﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﺗﻤﺸﮏ"

"ﺑﺒﺮ ﮔﺮﺳﻨﻪای" ﻣﺮﺩﯼ ﺭﺍ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻣﯽ کند.

ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺩﻭﺍﻥ ﺩﻭﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ "ﮔﻮﺩﺍﻟﯽ ﺑﺰﺭﮒ" ﻣﯽ ﺭﺳﺎﻧﺪ ﻭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺷﯿﺐ ﮔﻮﺩﺍﻝ ﺭﻫﺎ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ.

ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ "ﺗﻤﺴﺎﺣﯽ" ﺩﺭ "ﺍﻧﺘﻬﺎﯼ ﮔﻮﺩﺍﻝ" ﺩﻫﺎﻥ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ "ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ" ﺍﻭست...!

ﺩﺭ ﻧﯿﻤﻪ ﺭﺍﻩ ﺷﯿﺐ ﮔﻮﺩﺍﻝ، ﻣﺮﺩ ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ "ﺑﻮﺗﻪ ﺗﻤﺸﮑﯽ" ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ ﻭ ﻣﮑﺚ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ...

"ﺑﺎﻻ ﺑﺮﻭﻡ ﯾﺎ ﭘﺎﯾﯿﻦ؟!"

ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪ ﺭﻭﯼ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺗﻪ ﭼﻨﺪ ﺩﺍﻧﻪ "ﺗﻤﺸﮏ ﺧﻮﺷﺮﻧﮓ" ﺁﻭﯾﺰﺍﻥ ﺍﺳﺖ، ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ:
«ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﺯ "ﻟﺬﺕ" ﺍﯾﻦ ﺩﺍﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﺗﻤﺸﮏ "ﺑﻬﺮﻩ" ﺑﺒﺮﻡ ﻭ ﺍﺯ ﻓﮑﺮ ﺑﺒﺮ ﻭ ﺗﻤﺴﺎﺡ ﺑﻪ ﺩﻭﺭ ﺑﺎﺷﻢ!»

ﺩﺍﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﺗﻤﺸﮏ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻟﺬﺕ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﺍﻧﻪ ﺩﺍﻧﻪ ﺩﺭ ﺩﻫﺎﻥ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﺩ ﻭ ﺑﻌﺪ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﮐﻪ ﻧﻪ ﺍﺯ ﺑﺒﺮ "ﭘﺸﺖ ﺳﺮ" "ﺧﺒﺮﯼ" ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﻪ ﺍﺯ ﺗﻤﺴﺎﺡ ﺩﺭ "ﭘﯿﺶ ﺭﻭ!"

ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ؛
ﺑﺒﺮ ﯾﮏ "ﮔﺬﺷﺘﻪ ﮔﺮﺳﻨﻪ" ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﺩﺭ ﭘﯽ ﺗﻮﺳﺖ ﻭ ﺗﻤﺴﺎﺡ ﯾﮏ "ﺁﯾﻨﺪﻩ ﮔﺮﺳﻨﻪ" ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺗﻮ...

"ﺩﺍﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﺗﻤﺸﮏ ﺭﺍ ﺩرﯾﺎﺏ!"👌

* ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻥ، ﻫﻤﻨﻮﺍ ﻭ ﻫﻤﺰﻣﺎﻥ ﺷﺪﻥ ﺑﺎﺗﻤﺎﻡ ﮐﺎﺋﻨﺎﺕ ﺍﺳﺖ...!
ﻋﻘﺐ ﺍﻓﺘﺎﺩﻥ ﻭ ﺟﻠﻮ ﺍﻓﺘﺎﺩﻥ ﺗﻮ،"ﺳمفوﻧﯽ ﮐﺎﺋﻨﺎﺕ" ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻧﻤﯽ ﺭﯾﺰﺩ.*
پدر میگفت:
محبتت را به برگ ها سنجاق مزن
که باد با خود می بَرد...

محبتت را به آب جویی بریز
که با ریشه ها عجین شود...
ریشه ها هرگز اسیر باد نیست...

مادر می گفت:
پروانه ی محبتت را
به تار عنکبوتی بینداز که سیر نباشد...
محبتت را به خانه ی دلی بنشان
که خیال بیرون شدن ندارد...

و یاد معلمم بخیر...
هر وقت به آخر خط می رسیدم می گفت:
نقطه سر خط...
مهربان تر از خودت با دیگران باش.
مشاهده ۵ دیدگاه ارسالی ...
زندگي تكرار بازي هاي ما در كودكي ست
يك نفر مادر يكي هم باز بابا مي شود

چشم مي بندي كه يعني توي بازي شب شده
پلك بر هم مي زني و زود فردا مي شود

گاه خود را پشت نقشي تازه پنهان مي كني
گاه شيرين است بازي گاه دعوا مي شود

مي شماري تا ده و ديگر كسي دور تو نيست
چشم را وا مي كني و گرگ پيدا مي شود

اين تويي طفلي كه گم كرده ست راه خانه را
مي گريزد هي زمين مي افتد و پا مي شود

گاه بايد چشم بست و مثل يك كودك گريست
چيست چاره؟ لا اقل آدم دلش وا مي شود

تو همان طفلي كه نقاشيش كفتر بود و صحن
ودلت اين روزها تنگ است... آيا مي شود؟...
هر کس به طریقی بالا می آید !
یکی پایش را بر سر دیگری می گذارد
یکی دستش را در جیب دیگری .

دیگری دستش را بر زانوی خود میگذارد
یکی هم پایش را بر روی تمام احساسات یا وجدانش

در آخر کسی در جای خود نمی ماند
همه بالا می روند

مهم این است وقتی به آن بالا رسیدیم
دریابیم چه‌چیزی به دست آوردیم، روی چه چیزی پا گذاشته ایم و چه چیز
را به چه قیمت از دست دادیم
مرد که خوب باشد
زن هیچ وقت پیر نمی‌شود
زن اگر خوشحال باشد
زیبا میشود
اگر زیبا باشد و پر انرژی می‌شود
و اگر پر انرژی باشد
به همسرش عشق می ورزد ...
ذات نیک،پشتش خداست و
نگاه خدا همیشه به درون ما یعنی ذات ماست !
درونمون رو زیبا نگه داریم ...!????
‏از هیچ آدمی
به اندازه ی آدمِ عاشق
نمیشه
يه دلِ سیر سوء استفاده کرد..!
اینو معشوق بی انصاف
خوبه خوب میدونه...
قبل‌تر ها فکر میکردم سکوت
مرگِ حضور است
اما حالا مطمئنم نجاتِ زندگی‌ست
در نگفتن‌ها کسی زندگی می‌کند !
کجاست جاى رسیدن
و پهن کردنِ یک فرش
و بی‌خیال نشستن ؟!