حتی یه ذره هم دوس ندارم باعث ناراحتی کسی بشم.
قبلا دعا میکردم زودتر از پدر مادرم بمیرم اما الان فکر میکنم اونا خیلی غصه میخورن اگه بچشون بمیره.
همیشه با خودم میگم مرگ من ممکنه یه روزی اتفاق بیوفته.
دور یا نزدیک…
هر لحظه…
اما ایا جز کساییم که تو جوونی میمیرن؟
اصلا دلم نمیخواد راجع به مردنم فکر کنم.
ولی نمیدونم چرا همش فکر میکنم در اثر اوردوز دارو میمیرم!!
با کلی خواب اور،
باز هر دو ساعت یه دفعه بیدار میشم و به زور کتاب و قرص میخوابم.
کیفیت خواب از این ت.خ.می تر مگه داریم؟
دلم میخواد زود ۱۲ شه بگیرم بخوابم.
عاشق اون لحظه ام که کتاب میخونم تا خوابم ببره.
چقدر زمان دیر میگذره.
من ادمیم که فکر میکنم استانداردای یه شخصیت سالمو دارم. یعنی هیچوقت رفتاری نمیکنم که طرف فکر دیگه ای کنه. حتی گاهی نگاهمو میدزدم یا سعی میکنم دور از توجه باشم . ولی نمیدونم چرا بعضیا به خودشون اجازه میدن یه رفتارایی داشته باشن؟
چطور میتونم نشون بدم که با ابهت هستم؟ یا ترسناکم؟ یا هرچی که طرف این جرأت رو به خودش نده؟
کسی میتونه راهنماییم کنه؟
چجوری باشیم که هر ادمی به خودش اجازه نده نگاه اضافی کنه.. یا فکر کنه که میتونه لاس بزنه… یا امثال اینا.
چطور به ادما بفهمونیم ؟ با نگاه اول و برخورد اول
ميخوام يه چيزي بگم
اما زبونم قاصره
حسم مبهمه.
خوب و بد قاطيه…
من یه سگ دارم ، نه وقت دارم ببرم بیرون نه وقت دارم باهاش بازی کنم، نه چیزی. عاششششقشم هستم.
بچه رو که دلمم نمیخواد حتی!!
اون بدبخت نه گریه میکنه نه چیزی رو بیموقع میخواد.
تازه وقتی دلم گرفته اون تنها کسیه که گوش میده و سکوت میکنه.
وقتایی که گریه میکنم ، میاد اشکامو لیس میزنه.
فداش بشم الهی🥲
هیچ موجودی به این مهربونی نیس.
حتی بچت.اونم بچه های الان!!!
حالا بچه ای که دلم نمیخواسته، چجوری باید تا اخر عمر تحمل کنم؟!
همه وقت و ازادی و زندگیمو براش بذارم؟!
چجوری؟؟
لعنت به این زندگی
به شدت با بچه دار شدن مخالفم.
چون اصلا امادگیشو ندارم.علاقه ای به بچه ها ندارم.
اقا من دارم رک و روراست حرف میزنم.
میگم من…زیر بار…مسولیت…ن…می…رم.
اونم مسولیتی که تا اخرررر عمر گریبانگیرمه.
بابا نمیخوام.دوست ندارم!!! چرا نمیفهمن؟!
من باید بزرگش کنم، پس من باید اماده باشم.
منم الان اماده نیستم.به چه زبونی باید بگم؟!
یعنی ارزو داشتم نمیتونستم بچه دار بشم.
وقتی ادم نتونه، کسی اصراری هم نداره.
ولی وقتی نخوای، اونوقت سعی دارن به زور تحمیل کنن.
اقایون و مخصوصا خانوما
راجع به این موضوع خوبه خوب فکر کنید.
اگر دوس دارید که هیچ.
ولی اگه ندارید، همون اول اینو با طرفتون حل کنید.
قبل از اینکه برید زیر یه سقف، این موضوع رو جدی حل کنید.
چون بعدا ممکنه سر همین نخواستن، مجبور باشید همه زندگیتونو بهم بزنید.
اگر شغلي داريد و كار ميكنيد، بدونيد هنوز راهي هست.
اگر ورزش ميكنيد و
خريد ميكنيد و
دوست و رفيق داريد،
بدونيد هنوز راهي هست.
مني كه حس هيچكدوم از اينا رو ندارم ميفهمم كه هنوز راهي واسه رفتن داريد و هنوز زنده ايد.
من از كارم زدم بيرون و رفيقامو از خودم دور كردم و هيچ دليل و انگيزه اي واسه فعاليت ندارم.
ميفهمم كه يه مشكل اساسي تو خودم دارم.
قدر تك تك انگيزه هاي تو زندگيتونو بدونيد.
قدر خنده هاتونو، هرچقدرم كم، بدونيد.
مشكل از اونجا شروع ميشه كه ديگه خودمونو دوست نداريم.
كمتر تو آينه به خودمون نگاه ميكنيم.
ديگه نميتونيم انگيزه اي ايجاد كنيم.
بابت چيزي ذوق نميكنيم.
وقتي خودمونو دوست نداريم، راحت به خودمون اسيب ميزنيم.
وقتي خودمونو دوست نداريم ، ديگرانم دوست نداريم.
اين ميشه كه زندگي شا.ش مال ميشه.
آدمايي هستن كه كلي بحران تو زندگي داشتن.
ولي وقتي ميبينيشون، حس ميكني خودشونو بيشتر دوس دارن. بيشتر از تو نسبت به خودت.
ادمايي كه يه عالمه تو زندگي شكست خوردن و اشتباه كردن.
اما بازم به خودشون و زندگيشون اميدوارن.
اميد، چيز خوبيه.
ادم همه چي رو از دست بده ولي اميدو نه.
چجوري ميشه بعضيا انقد انرژي دارن كه باشگاه ميرن
خريد ميرن گردش ميكنن رفيق بازي ميكنن
با ادما معاشرت ميكنن؟
من خيلي بخوام مثبت باشم ، ميشينم ساعتها كتاب ميخونم.
آدما نمك نشناس شدن.
كلاً به اين نتيجه رسيدم كه وقتي ميبيني يكي تو ع.ن خودش داره ميغلته، فقط وايسي نگاش كني.
البته نمیخوام زندگیمو بخاطر چیزی از دست بدم.
حتی بزرگترین ارزوهام.
چون دوسش دارم.
تنهایی فقط به اندازه یکی دو روز.
بیشتر باشه نمیتونم از خانوادم و همسرم دور شم.
تاحالا شده فکر کنید وقتی تنهای تنها شدید ،چه کارایی دوست دارید بکنید؟
یه جوری تنها باشید که کسی نه حالتونو بپرسه نه نگرانتون بشه.
من اگه اینجوری تنها بشم ، گاهی دلم میخواد یه عالمه قرص بخورم و برم فضا.
و دوست دارم سگمم همیشه تو خونه باشه.
(چون شوهرم حساسیت داره به موهاش، مجبورم وقتی میاد خونه ، سگمو بفرستم بیرون)
دوستم میگفت چه احمقانه! حالا فکر کردم میگی اگه تنها بودم فلانی رو میاوردم خونه… خونمو پاتوق میکردم…
گفتم چه احمقانه!! من عاشق تنهاییم. تنها چیزایی که میخوام همین دوتاس.
دلم نمیخواست کسی نگرانم بشه.کسی مواظبم باشه.