به چشمهایم زل زد و گفت:
« با هم درستش میکنیم »
چه لذتی داشت این با هم، حتی اگر با هم، هیچ چیزی درست نمیشد.
دلم زمستون میخواد ، از اون زمستونا که شب میخوابی و صبح بلند میشی میبینی همه جا سکوت محضه، میری و پردهی اتاقتو کنار میزنی و میبینی برف همه جارو سفید پوش کرده(:❄️