جمعه ای که فردایش
اردیبهشت میرسد را
باید گذاشت روی سر....
حلوا حلوایش کرد....
قربان قد و بالایش رفت....
و آهسته در گوشش گفت:
جمعه جان،
چشم و دلت روشن
عجب بهارنارنجی زاده ای!