دود می خیزد ز خلوتگاه من.
کس خبر کی یابد از ویرانه ام ؟
با درون سوخته دارم سخن.
کی به پایان می رسد افسانه ام ؟
دست از دامان شب برداشتم
تا بیاویزم به گیسوی سحر.
خویش را از ساحل افکندم در آب،
لیک از ژرفای دریا بی خبر.
بر تن دیوارها طرح شکست.
کس دگر رنگی در این سامان ندید.
چشم میدوزد خیال روز و شب
از درون دل به تصویر امید.
تا بدین منزل نهادم پای را
از درای کاروان بگسسته ام.
گرچه می سوزم از این آتش به جان ،
لیک بر این سوختن دل بسته ام.
تیرگی پا می کشد از بام ها :
صبح می خندد به راه شهر من.
دود می خیزد هنوز از خلوتم.
با درون سوخته دارم سخن.
꧂زهرا ارشدسرای شادی꧁
🌸سلام مهربانم
🌸روزت شاد و پرانرژی
🌸آرزو دارم امروز برایت
🌸عشق باشد ویه دنیا سلامتی
🌸و یه دنیا آرزوهای دست یافتنی
🌸روز دوشنبه ت پـر از بهترین هـا
mahnaz
سلام زهرا جان ممنون از لطفت بهمچنین
وقتت بخیر و شادی