پِی گم شده ای می گردم
آشنا به ابعاد آدمی
که چراغی بیاورد
برای آنان که تنها ایستاده اند در غبار!
کسی که می داند
چه قیمتی و ستُرگ است؛
تپش پنجره های کوچک و خُرد
و آواز می خواند
اگر روزی پریده باشد
پرنده ی شادی از پشت لب این آبادی...🌱
✍نداصمدی
از کتاب آبگون