ز تماشای دو چشمت, من که حیران میشوم!
با تو شعرم نو شده، اما غزلخوان میشوم

تا نگاهی میسپارم دستِ دیدارت به شوق،
دست و پا گُم میکنم گاهی هَراسان میشوم

عابری هستی که از چشمانِ من رد میشوی
بَسکه زیبایی به دیدارت خیابان میشوم!

از دلِ دریا بسوی آسمان رفتم، ببین!
با چه احساسی برایت مثل "باران" میشوم!

من اگر بی دین و ایمان باشم اما سمتِ تو ،
آخر از قرآنِ دنیایت مسلمان میشوم!

چشم بگذار و به یادِ روزهای کودکی ،
دارم اینجا پشتِ رویای تو پنهان میشوم..!!

بازنشر

موردی برای نمایش وجود ندارد.