یکبار هم به من گفت؛«عزیزترینم»!
تا آن زمان هیچ واژه ای نتوانسته بود
تا این حد برایم جاودانه بماند
و کلمات فقط مشتی کلمات بودند
در اقتضای زمان و مکانی محدود...
ولی «عزیزترینم ...!»
فکرش را بکنید
که در میان تمام عزیزانی که دارد،
تو، «ترینِ» آنهایی!
این یعنی مرا کاملا
آزاد و شرافتمندانه دوست می داشت
آن هم در کمالِ دارایی نه از روی ترس
و تنهایی اش...