نبودنِ تو فقط یه نبودنِ ساده نیست ؛
نبودنِ تو یعنی یه منِ بدونِ تو ! منِ بدونِ تو میدونی مثل چیه ؟! مثل حسِ تنهـایی
بچه ای که یادشون رفته بیان دنبالش ...مثل حس کلافکی بلند شدن تو یه عصر
پاییزی که همه جا تاریکه ... مثل حس خستگی بعد کابوس دیدن ... مثل حس غریبی
روز اول مدرسه ...
مثل حس کافی نبودن تو دوست داشتن یه طرفه ...
من بدونِ تو مثل یه پازل که یه تیکش گم شده و
دیگه به هیچ دردی نمیخوره ...
" از شبی که رفتی درد را در رگـ هایم حس می کنم .
روزها به قدری سنگین می گذرند که حتی نمی توانم
نفس بکشم و تنهایی ام به قدری بزرگــ شده است
که جای خالی ات بیشتر از همیشه در کنارم احساس
می شود . من هنوز هم دوستتـــ دارم و هر چه بیشتر
می خواهم تو را فراموش کنم این حقیقت دردناک را
بیشتر احساس میکنم ..."
عـزیـزِ راه دورم ، تو درون منـی
میخنـدی ، گریه میکنـی ، میخـوانی ؛
بغض نا خوانده ی وسط خنده هایم ، جنونِ زیبای من
خوشحالم که هنوز تنها نسبت من با تو این است که
" دوستتــــ دارمــ " ...
عزیز مـن ، عزیز دور مـن ...
" کـاش یک بار ، فقط یک بار گوش می سپردی بی آنکه
فریاد زنم . کاش یک بار ، فقط یک بار برق دوست داشتن
را می دیدی قبل آنکه بگریم .
کاش یک بار می آمدی ، بی آنکه ...
کاش یک بار ، فقط یک بار باور داشته باشی که دستانم
لحظه ای به سوی هیچ محبتی جز دستان تو دراز نبود ...
کاش یک بار می آمدی و دیگر نمی رفتی ..."
rayka
اما نهان برای تو پر میزند دلم ...