rayka
۱۱۴ پست
۹ دنبال‌کننده
۵۹ امتیاز

تصاویر اخیر

موردی برای نمایش وجود ندارد.
بازنشر کرده است.
گاهی آماده ام همه چیزم را بدهم تا هیچ پیوندی
با جهان انسان ها نداشته باشم.
دیدگاه غیرفعال شده است.
بازنشر کرده است.
چه کسی گفته است زمان طلاست؟
من مزه مزه اش کردم.زمان عین الکل است...
ثانیه ثانیه میسوزاند و میرود در عمق وجودت ...
مست مست که شدی ، چشمهایت را باز میکنی
و میبینی عمرت گذشته و تو ماندی و خماری از
دست رفتن یک عمر!!!
دیدگاه غیرفعال شده است.
بازنشر کرده است.
سرش را به سوی دریا برگرداند و گفت:حتما آرام می شود؟
گفتم:حتما می شود.
گفت:همه ی دریاهای متلاطم حتما آرام می شوند؟
گفتم:همه ی دریاها.
گفت:پس چرا دریاهای زندگی من آرام نمی گیرد؟
چرا امواج بلند این دریا همیشه به رویاها و آرزوهایم می کوبد
و آن ها را ویران می کند؟؟؟
دیدگاه غیرفعال شده است.
بازنشر کرده است.
دیدی آرام،آرام،آرام
دلمان به بی کسی
صدایمان به سکوت
و چشم هایمان به تاریکی عادت کرده اند...!
دیدگاه غیرفعال شده است.
بازنشر کرده است.
آن روزها من به سلیقه کسی که دوستم داشت
و دوستش داشتم
سر تا پایِ زندگیم را آبی کرده بودم
آبی آبی
آبی به رنگ دریا
و ناگهان یک روز او را دست در دست کسی دیدم که
سر تا پایش زرد بود
زرد،مثل نور
من شنا نمی دانستم
دلم فرصت نداد تا شنا یاد بگیرم
و غرق شدم
در دریایِ آبی بیکران رویاها
و کابوسها
دیدگاه غیرفعال شده است.
بازنشر کرده است.
+ تا حالا با احساسات کسی بازی کردی؟
_ بازی قشنگی نیست
شاید تهش برنده شی ولی دنیا میگرده میگرده
همون بازیو سر خودت تلافی میکنه
و کاری میکنه بازنده اون بازی باشی!
دیدگاه غیرفعال شده است.
بازنشر کرده است.
از یه جایی به بعد آدم ها نمی تونن دیگه عصبانیت کنن
فقط باعث میشن دلت براشون بسوزه
و خوشحال باشی که از زندگیت حذف شون کردی...
دیدگاه غیرفعال شده است.
بازنشر کرده است.
گاهی آدم ها خود را زلال نشان می دهند
تا اعتماد کنی و ماهی ات را درونشان بیندازی
در این زمان خودشان را گلِ آلود می کنند
و تو می مانی تنها، که می خواهی
از آبِ گل آلود،ماهیِ خودت را پس بگیری ...!!!
  • rayka

    ما یکـ عذرخواهی به خودمان بدهکاریم.برای تمام وقتهایی که
    میدانستیم قدرمان را نمیدانند
    اما باز محبت کردیم...

دیدگاه غیرفعال شده است.
بازنشر کرده است.
آنان که از همه حساس ترند
همواره بازنده اند...
  • rayka

    قبلا که گوشیم اس تری بود وقتی حافظش پر میشد عکسارو میریختم تو لپ تاب که گوشیم بتونه باز نفس بکشه ...چن سال پیش که گوشیمو عوض کردم دیگه این مشکلم حل شد و خیلی سال بود سراغ عکسای داخل لپ تابم نرفته بودم تا اینکه امشب خیلی اتفاقی سراز اون پوشه در اوردم که ای کاش نمیرفتم....
    تمام اون عکسا و خاطره ها برام زنده شد ...زنده شدن خاطره ها و خراب شدن دنیا رو سرم با هم اتفاق افتاد...فکر میکردم قوی هستم اما نبودم ...فقط ادای ادمای قوی رو در میارم...فکر میکردم با همه چی کنار اومدم اما اینطور نبود ....
    چقدر سخته بار غمی رو خدا رو دوشت گذاشته باشه اما تو حتی نتونی با کسی هم درد و دل کنی
    14بهمن

دیدگاه غیرفعال شده است.
بازنشر کرده است.
دلم برای تو تنگ شده است اما نمیدانم چه کار کنم،مثل
پرنده ای لالم که میخواهد آواز بخواند و نمیتواند...
بازنشر کرده است.
غمگین نیستم، نه.
رنجور یا مایوس یا حتی خسته هم نیستم.
فقط دیگر همه چیز را چنان که هست ، پذیرفته ام. حالا ایستاده ام در
مسیر بادهای سرد،در پایان تمام رویاها، و از انقراض خودم لذت می برم.
دیدی؟عاقبت یاد گرفتم معاشرت با خودم را دوست بدارم.
حیف که برای همه چیز دیر شده است...
بازنشر کرده است.
تو که از جنس نماندن بودی
پس چرا سنگ زدی برکه ی آرام مرا
بازنشر کرده است.
در زندگی مان از یک جایی به بعد
نسبت به همه چیز و همه کس بی اعتنا می شویم،
دیگر نه از کسی می رنجیم و نه به عشق کسی دل می بندیم!!
بازنشر کرده است.
چقدر دنیا هیچ است و ما برای هیچ؛چه ها که نکردیمــ ...
بازنشر کرده است.
هرگز کسی اینگونه فجیع به کشتنِ خود برنخاست
که من به زندگی نشستم!!!